شمارهی 473
فائقه معتمدی از تهران: جلد این شماره بسیار خوب است بهخصوص با طرح و نقش فرش. گفتوگوی قاسمخانی و عطاران عالی بود.
محمد نیکنهاد: روی جلد فوقالعادهی این شماره یادم آورد درخواستی را که مدتی در ذهنم بود مطرح کنم. چرا کار زیبایتان را در زمینهی انتشار روی جلدهای مجله در سایت ادامه نمیدهید؟
*ممنون از یادآوریتان.
مجید رعیتی از مسجدسلیمان: روی جلد ناخودآگاه خنده را بر لب جاری میکند و به آدم احساس شعف و شادی دست میدهد.
مهران پناهنده از کرج: سالی که نکوست از بهارش پیداست. عکسی بسیار زیبا بر روی جلد و بقیهی ماجرا با دستان هنرمند استاد امکچی. تمامی گفتوگوها جالب و خواندنی بودند. و با تشکر از علی شیرازی بابت مطالب درگذشتگان.
جواد م. از تهران: چه خوب جان کلام را در مورد گذشته میگوید. بازگشت استاد کریمی مبارک.
محمد از همدان: ایرج کریمی در نگاهی دوباره به گذشته نکتههای ظریف و جالبی را بیان میکند که نشاندهندهی باهوشی و ظرافت ایشان است. از طرفی فکر میکنم ای کاش به نتیجهی قطعی میرسیدند و از طرف دیگر آقای کریمی روشنفکرتر از آن هستند که چنین حکم قطعی بدهند. شاید اگر من چنین نکتههایی را در فیلم میدیدم ذوقزده این کار را میکردم.
ع. خ. از تهران: آیا مجله جای نقد تئاتر است؟ برای ایرج کریمی احترام قائلم، اما مطالب تئاتری ایشان بیربط به سینماست.
حمیدرضا نادری از دماوند: در مورد مطلب «تماشاگر» باید بگویم جواب بیشتر سؤالهای آقای کریمی در دیالوگهای فیلم هست. احمد هم کاملاً واضح است که ابرمرد نیست. مگر آن شال سیاه را بر گردنش در انتها ندیدید؟
شیما طهرانچی از مشهد: از احسان ناظمبکایی متشکرم، حرف دل همهی ما را زد.
مهران جورابلو از تهران: متشکرم بابت مطلب بینظیر احسان ناظمبکایی. قلمش جذاب و خواندنی است.
محمدرضا محرابیان از تهران: آقای ذوالفقاری، رسانهای که به خودش جایزه میدهد نباید هم زیاد جدی گرفته شود. دورهمی و بیخیالی رسم این دوران است. حساس نشوید و موفق باشید.
مرتضی ملکوتیخواه از اصفهان: در اینکه برنامههای صداوسیما ضعیفاند و نقصهای فراوان داشتهاند و دارند شکی نیست. ولی جناب ذوالفقاری کمی هم بیانصافی میکند و به همهی برنامهها و سریالها میتازد که حداقل حمید جبلی و ایرج طهماسب حقشان این نبود.
دکتر مینوش وثوقی از تهران: آقای ذوالفقاری من حدس میزنم حرکات اغراقشدهی سر و صدای تودماغی هومن برقنورد برای غلبه بر علایم اولیهی بیماری پارکینسون (لقوه) باشد. البته امیدوارم تشخیص من درست نباشد.
امیرعطا عصاره از تهران: متشکرم از توجه ویژه به تلویزیون با اختصاص شش صفحه، اما نظرم با پوریا ذوالفقاری یکی است. نقد جدی بیشتر آثار تلویزیونی هدر دادن وقت و انرژی است، چون بیشتر سریالها صرفاً کالایی است برای گذران زندگی نه خلق آثاری هنری و زیبا و ناب. البته امیدوارم این کار سبب شود هنرمندان عزیز با خاطری آسوده در عرصههای دیگر چون سینما و تئاتر کارهای غنی و ماندگار بیافرینند.
فرهاد ترابی: آخر زنگ است و دانشآموزانم در حال حل تمریناند و من در حال خواندن «یادها و خاطرهها». هر چه سعی میکنم نمیتوانم خندهام را کنترل کنم. به «سلام گالوس» که رسیدم منفجر شدم. دانشآموزانم هاج و واج ماندهاند که چه چیزی معلم اخمویشان را به خنده انداخته. آنها هم سیر میخندند. دم پرویزخان نوری گرم و سرش خوش باد.
حمید قاسمزادگان مدرس دانشگاه از تهران: نقد آسیبشناسانهی شاهین شجریکهن بر معراجیها از نمونهی نقدهایی است که هر خواننده و فیلمسازی میتواند خود را در آن محک بزند. لحن نوشتار با دیالوگهای فیلم همخوانی دارد و یادآور هوشمندی نجف دریابندری در ترجمهی «گور به گور» فاکنر است. تبریک به این منتقد جسور و آگاه.
حامد جعفری از بندرانزلی: از همشهریمان شاهین «آبای» شجریکهن متشکرم بابت نقد معراجیها که دقدلی ما را خالی کرد.
م. اسدی از تهران: از شاهین شجریکهن به خاطر نقد همهجانبه و قابل قبول در مورد فیلمهای دهنمکی متشکرم. فیلمهایش از نظرم ارزش سینمایی ندارند، ولی از این نقد چیزهای زیادی برای خوب دیدن آموختم.
علیرضا حسینی موسوی از مشهد: نقد شاهین شجریکهن بر معراجیها بیشتر نقد فیلمسازی بود که خشم نهانش در این مطلب نسبت به کارگردان مشهود بود. نقدهای خوبی از ایشان خوانده بودم، اما خشم شما نسبت به فیلمساز در نقد باعث پایین آمدن سطح کیفی مطلب بود.
طاهره نعمتی از کردستان: قابل درک است که فروش اصلی معراجیها در شهرستانها باشد. با چه عیاری فهم شهرستانیها را سنجیدید؟
مصطفی طلائی از پاکدشت: از گفتوگوی مفید مسعود مهرابی با پیمان قاسم خانی بسیار ممنونم.
حیدری از تهران: گفتوگوی مسعود مهرابی با پیمان قاسمخانی عالی و آموزنده بود. حیف که آقای مهرابی کم گفتوگو میکنند. روی جلد این شماره میتوانست برای هر فیلم دیگری باشد و نکتهای نداشت.
محمد زنگنه از تهران: از گفتوگوی بسیار استادانه و پر از نکته و موشکافانهی استاد مهرابی با پیمان قاسمخانی خیلی لذت بردم. با پوزش از پیمان قاسمخانی در گفتههایش نوعی اغراق بهوضوح نمایان است و بعضی نکتهها را انکار میکرد (در مورد ایدههایش برای نگارش فیلمنامههایش و ایدهی اولیهی طبقهی حساس که پیشنهاد سیروس همتی بود و به آن هیچ اشارهای نکرده بود).
محمد قشقایی از شیراز: استاد هیچکاک میگوید: «یک فیلم خوب سه ویژگی باید داشته باشد: فیلمنامهی خوب، فیلمنامهی خوب، فیلمنامهی خوب.» ضمن تشکر بابت گفتوگو با پیمان قاسمخانی، پیشنهاد میکنم در قالب یک پرونده به اوضاع فیلمنامه در سینمای ایران بپردازید.
عبادالله دبیری از مرودشت: مطلب وازریک درساهاکیان دلنشین و خاطرهانگیز است. کاش این صفحه همیشه برقرار باشد. قسمت بعدالتحریر از نقد جواد طوسی بر چ حرف دل خیلی از سینمادوستان در این روزهاست. متشکرم از شاهین شجریکهن بابت گفتوگو با بابک حمیدیان. نقد هومن داودی بر زندانیها نمونهی یک نقد کامل بود. مدتها بود دلمان هوای نقدی، حرفی، سطری از مسعود مهرابی را داشت تا اینکه بعد از مدتها با قاسمخانی به گفتوگو نشست و در این میان قاسمخانی نیز مانند رضا عطاران اشاره به داستان عاشقانه در طبقهی حساس دارد که باید اظهار داشت این مورد اشارهشده هیچ برجستگی در فیلم ندارد.
آیدا دنیوی از تهران: گفتوگو با بابک حمیدیان و رضا عطاران بسیار زیبا و خواندنی بود و قسمتی از صحبتهای حمیدیان خیلی به من امیدواری داد.
مینا ابراهیمی از تهران: در نقد محمد شکیبی بر طبقهی حساس بازیگر نقش داماد خانواده رضا بهبودی ذکر شده در حالیکه او در فیلم، نویسندهی سنگ قبر است.
* محمد شکیبی: بله، حق باشماست. با عرض معذرت بابت حواسپرتی! بازیگر نقش داماد خانواده هوتن شکیبا است.
مهدی پورطاهری از کرمان: در صفحهی ۹۹ نوشتید فروش معراجیها یک میلیارد و اندی و در تبلیغ صفحهی ماقبل آخر پنج میلیارد.
* یکی رقم فروش در تهران است و دیگری در کل ایران.
محمد دلاور از لارستان: در فهرست مطالب سال گذشته نوشته شده بود علی محزون سال ۷۴ فوت کرده ولی ناگهان امسال دیدیم تازه فوت کرده است. خواهش میکنم کسانی که وظیفهی این کارها را بر عهده دارند دقت بیشتری به خرج دهند.
* دوست عزیز، این همان نکتهای است که در خود مطلب هم به آن اشاره شده که منابع مختلف این اشتباه را کردهاند.
شمارهی 472
امید جهانیان: کاش پرویز دوایی آن زیرنویس دوم را در بهاریهاش درج نمیکرد و ما را با یک پایان باز رها میکرد.
بهنوش نصرتی از شیراز: مازیار معاونی از سریالهای ستایش، هوش سیاه و دودکش به عنوان سریالهای خوب یاد کرده. ای کاش تعریف ایشان را از سریال خوب بدانیم. بهاریهی عباس یاری کمی تلخ ولی خیلی دلنشین بود.
محمدمهدی سروی از قم: نظر شاهین شجریکهن نسبت به مقایسهی مرگ بین فیلمهای آمریکایی و جامعهی ایرانی در گفتوگو با کمال تبریزی غیرمنطقی است.
پروین قلیزاده از شیراز: الگوی جواد طوسی پنجاهو چندساله، قیصر بیستوپنجشش ساله و به عقیدهی عدهای «لات» است. شاید اگر قیصر به سن پنجاهشصت سالگی میرسید رفتار دیگری داشت. هروقت اینجور مطالب را میخوانم فکر میکنم یک جوان احساساتی بیستساله آن را نوشته است.
احد تسلیمی از داراب فارس: متشکرم از حمایت احمد طالبینژاد و جواد طوسی از متروپل. چون نسل امروز سینما را نمیشناسد و غرق در جلوههای ویژه و سینمای دختر پسری هستند و فیلمهای فاخر و کلاسیک نسل من را ندیدهاند و با آن زندگی نکردهاند.
محمد زنگنه از تهران: مطلب جواد طوسی بر کیمیایی و متروپل حق مطلب را ادا کرده بود. چه بسا کسانی که آن را به رفاقتش با کیمیایی نسبت دادهاند. اما آیا واقعاً کیمیایی لایق این بیمهری هست؟ آیا کیمیایی حقی بر گردن این سینما ندارد؟ کیمیایی حرمت دارد، کیمیایی خاکخوردهی این سینماست و به آن وفادار بوده و مانده. من میگویم دست مریزاد آقای طوسی نه به خاطر دفاع از کیمیایی بلکه به خاطر دفاع ازحق و حرمت آدمهای ماندگار و تأثیرگذار این سینما که کیمیایی جزئی از آنهاست.
حاتمی از قوچان: آقای عموبیگی مگر حادثهی جانگدازی پیش آمده که آقای طوسی شما را به آرامش دعوت میکند؟ منتقد سپر بلای فیلمسازنیست، بلکه همواره با پرسوناژهای کیمیایی همذاتپنداری میکند.
مسعود حسینینژاد از شیراز: در «بیست سال پیش در همین ماه» دربارهی روی جلد گفتهاید که هیچ ربطی به حالوهوای نوروز ندارد. راه دور نروید. همین شماره هم چندان نوروزی نیست.
امید مجدآبادی از تبریز: متاسفانه بیشتر پیامکهای این شماره به موضوعهای حاشیهای و غیرمربوط به سینما بود.
* دوست عزیز، موضوع صفحهی «فلاشبک» مطالب ماهنامهی «فیلم» و بازتابهایش در میان خوانندگان است.
حسین چاوشی از تهران: زیباترین مطلب مجله بهاریهی بهروز تورانی، زیبا و دلی بود و مرا که از شهر خوبم رشت دورم به گریه انداخت. یاد سینما کورش یا انقلاب رشت و عقابها بهخیر. الان دیگر ویرانهای بیش نیست.
پیامهای دیگر
ناصر معاصر از قوچان: در بخش نقد و تحلیل فیلم اگر امکان دارد از عکسهای پشت صحنهی فیلمهای مربوطه با سلیقه و کیفیت بهتری چاپ کنید. چون عکس خوب در کنار نقد کیفیت بهتری به مجله میدهد.
رسول عباسپور از آبادان: آخرین گفتوگوی اساسی با مهناز افشار را حدود پنج سال پیش در مجله خواندیم که او از پشیمانیهایش از حضور در برخی فیلمها و اشتیاق برای بازیهای جسورانه و قابل دفاع میگفت. حال که در این فاصله او نقشآفرینیهای درخشانی در فیلمها داشته و دیگر او یک بازیگر مهم در سینمای هم هنری و هم تجاری است. بد نیست به گفتوگویی تازه با این او داشته باشید.
* دوست عزیز، حتماً یادتان رفته که دو سال پیش هم به مناسبت نمایش فیلم برف روی کاجها گفتوگویی دیگر با او داشتیم.
رامک اخوان از رشت: عدهای از خوانندگان مجله معترض شدهاند چرا نویسندهای با قومیت مشخص (بهزاد عشقی) در نقدی به سریال خانهای روی تپه به ایراد لهجه و بیان کلمات زشت از دهان بازیگران بسنده کرده و به ساختار و محتوا نپرداخته (که میدانیم در چه حد بود) و این را دلیل تعصب و قومیتگرایی پنداشتهاند. مگر وظیفهی منتقد تیزبین نیست که کاستیهای گویشی و بیانی و موضوعی منعکس شده در سریالها و فیلمها را ببیند و بنویسد و تلنگر بزند تا هر کارگردانی بداند که قبل از دوربین بردن به شهرستان باید حتماً اول با آداب و سنن و فرهنگ و گویش آنجا آشنا شود و مطالعه کند تا امثال مرحوم میری بار دیگر بلایی بر سر زبان و لهجهی شیرین گیلان نیاورند؟ اگر این وظیفهی امثال بهزاد عشقی نیست پس باید یا پزشکان یا مربیان لیگ و یا میوهفروشان میدان ترهبار همت کنند و قلم به دست گیرند؟
رضا رضایی از تهران: میدانم که پاسخ به پاسخ در روال کاری «فلاشبک» نیست، ولی چارهای ندارم. احمد طالبی نژاد به ضعفهای نفسانی و مخدوش شدن هویت عیاری و اسرار مگوی بین خودش و عیاری اشاره کرده است. آخر این هم شد نقد فیلم؟ در این برهوت، تاختن به هنرمند شریفی چون عیاری به بهانهی ضعفهای خانهی پدری، چه معنایی دارد؟ ایشان را ارجاع میدهم به جملهی آخر مطلب مهرزاد دانش در شمارهی نوروزی: «عیاری در هر حالتی عیار شرافت در سینمای ماست.» میماند قضاوت با صاحبنظران.
محسن الف. از بهشهر: شمارهی اردیبهشت هیچ حسی برای فلاشبک زدن ایجاد نمیکند. چندین شماره است که تنها از روی عادت مجله میخرم. من اولین و آخرین نفری نیستم که چنین احساسی طی سالهای انتشار مجله به آن دارم. منطق قدیمیتان هم راجع به نوعی دبیرستان بودن مجله و آماده کردن مخاطبان برای ورود به دانشگاه هم به نظرم پاسخ جالبی نمیرسد. نخریدن مجله (نه نخواندنش که دیگر دارد عادی میشود) و کنار گذاشتن عادت هفتهشت ساله بعد از گیر نیاوردن شمارهی آخر پارسال و سخت گیر آوردن شمارههای اول امسال بدجوری دارد قلقلکم میدهد. این جمله را همهجا میگویم که من به مجله مدیونم و از فرط تکرار بین رفقا آنها هم هجویهاش کردهاند که حالا مجله به تو مدیون است! آنها میزنند زیر خنده و من به سالهای گذشته با مجله و سالهای پیش رو بدون «فیلم» میاندیشم.
* خوانندهی عزیز، البته دوری از شما برای ما سخت خواهد بود اما امیدواریم گمشدهتان را در میان نشریات موجود یا آینده پیدا کنید.
فرهود بهمن از میانه: خواهش میکنم آن شانزده صفحهی گمشده از مجله را برگردانید، حتی اگر به قیمت کاهی شدن ماهنامه تمام شود. فکر کنم این جزو معدود مواردی است که نوستالژی به نفع همهمان تمام شود!
* دوست عزیز، آن ضایعهی تحمیلی از سر ناچاری رخ داده و خواست قلبی خود ما هم نبوده است.
امیر لازمی از فردیس کرج: بعضیها میگویند بیشتر طرح جلدها خیلی معمولی و دربارهی فیلمهای نهچندان خوب ایرانی هستند. به نظرم از فیلمهای خارجی هم میشود به طور جذابی برای طراحی جلد استفاده کرد.
* گاهی البته این کار را میکنیم اما تمرکز ما روی سینمای ایران است.
بابک مزدک از تبریز: تقویم سینمایی یک ایراد بزرگ و نابخشودنی دارد. عدم چاپ تاریخ تولد بازیگران زن سینمای جهان که انگار از دید ناشر بیاهمیت بوده است.
جواد جعفری از جاجرم خراسان شمالی: یک سال است مجله را میخوانم. جای سینمای کلاسیک در مجله خالی است.
* دوست تازهیافتهی گرامی، جای خیلی چیزها در یک ماهنامه خالی است.
پردیس از شیراز: هوشنگ راستی کمی اطلاعات در مورد دانشگاههای سینمایی و انیمشن ژاپن بدهند؟ آیا این دانشگاهها بورسیه میدهند؟
جواد طحانزاده از قاین: کماکان مجله دیدگاه یکسونگر همسو با رسانهی غالب اینجایی را دربارهی آرگو ادامه میدهد. با نادیده گرفتن امتیاز منتقدان «متاکریتیک» (86 از 100) و «راتن تومیتوز» ( 4/8 از 10 و نظر مثبت 96 درصدی) مینویسد: «هیچ منتقد و کارشناسی در این فیلم نقطهی قوتی ندیده.» و با در نظر نگرفتن مخاطبشناسی این فیلم و تصور ساخته شدن آن برای ما، مینویسد: «همه از آن به عنوان اشتباهی تاریخی یاد میکنند.» بسیاری از ایرادهای برشمرده در مطالب سال گذشتهی مجله (بهخصوص مطلب «گاف بزرگ» هوشنگ گلمکانی) نیز ناشی از نادیده گرفتن این موارد و سیاسی نگریستن بیش از اندازهی آکادمی بود.
* هوشنگ گلمکانی: دوست گرامی، ما فیلمها را از زاویه و جایگاه خودمان نگاه میکنیم و دیگران از جایگاه خودشان. به شما اطمینان میدهم که آن «گاف بزرگ» فقط نگاهی سینمایی بود و ربطی به هیچ صیاصطی(!) نداشت.
کتاب سال
حسین عبداللهی از آبادان: جلد کتاب سال زیبا و هماهنگ با موضوع پرونده بود و مطالب آن هم بسیار غنی و جذاب بودند. متشکرم از آقای شجریکهن بابت زحمات بسیارشان. اما در نظرسنجی از منتقدان برای بهترینهای اکران 92 نوعی شلختگی و کمحوصلگی در آن دیده میشد. در بخش «اکران 92» اگر مثل سال گذشته فروش کلی هر فیلم در تهران و شهرستانها و اطلاعاتی دیگر مثل تعداد سینما و روزهای نمایش را ذکر میکردید بهتر بود. چون کتاب سال حکم مرجع و منبع برای بسیاری از مقالات و پژوهشهای سینمایی را دارد.
* شاهین شجری کهن: خوانندهیگرامی، فروش فیلمها و فهرست سینماهای نمایشدهندهی فیلم در تهران در بخش اکران میآید، اما فراهم کردن رقم فروش و فهرست سینماهای شهرستانها و تعداد روزهای نمایش هر فیلم واقعاً کار حضرت فیل است و کمتر تهیهکننده یا پخشکنندهای چنین آمار دقیقی در اختیار ما میگذارد. از چنین عذابی معافمان کنید!
اردشیر سماوات از تهران: پروندهی کتاب سال عالی بود. حیف که روی جلد آن بدسلیقه و بدرنگ و ابتدایی است. اما در مطلب موسیقی فیلمهای عاشقانه شروینه شجریکهن به نظرم اشتباهی است. نوشته: «عید را بدون آهنگی در مایهی چهارگاه نمیتوان تصور کرد» که این غلط است. چون دستگاه چهارگاه برای القای حس ناباوری و تلخی و غم و اندوه بیشتر به کار میرود، مانند تکنوازی سنتور در موسیقی متن سریال پدرسالار در اشاره به غم و اندوه حاکم بر خانه. چون عید با شادی همراه است بهتر است ازماهور، افشاری، بیات ترک و سهگاه استفاده شود که این دستگاهها به شادی تأکید دارند.
* شروینه شجریکهن: ممنون از توجه و نکتهبینی شما. اما این نکته را هم در نظر بگیرید که دستگاههای موسیقی ایرانی عموماً طیف وسیعی از مایههای حسی و عاطفی را در خود دارند. چهارگاه هم دستگاه کاملی است که گوشههای طربانگیز زیادی دارد؛ همان طور که مثلاً گوشهی زابل در همین دستگاه یکی از غمناکترین گوشههای موسیقی ایرانی است. در سالهای اخیر، فراوانی قطعههایی که در چهارگاه نواخته و در نوروز پخش میشوند فضایی ایجاد کرده که بعضی گوشههای چهارگاه یادآور حالوهوای نوروزی است و اشارهام در آن مطلب به همین نکته بود. پایدار و موفق باشید.
نیکروان از بافت کرمان: خیلی خوب است که موضوع فیلمهای عاشقانه را مطرح کردید. از کتاب سال واقعاً لذت بردم.
زهرا مالکیان از اهواز: به خاطر بیستوسومین کتاب سال سینما بسیار سپاسگزارم که فوقالعاده بود و بینظیر. اما نکتهای وجود دارد در یادداشت مربوط به گذشته. نوشته شده که برنیس بژو برندهی اسکار به خاطر آرتیست شده. این اشتباه از شما بعید است. آن سال برندهی اسکار بهترین بازیگر زن مریل استریپ به خاطر بانوی آهنین بود.
*دوست گرامی: حق با شماست. بابت این اشتباه لپی پوزش میخواهیم.
محمد دلاور از لارستان: پروندهی کتاب سال خوب بود ولی در آن به سینمای قبل از انقلاب نپرداخته بودید. آیا منتقدان اعتقاد دارند در آن سالها سینمای عاشقانه نداشتیم؟ اصلاً ژانر عاشقانه از چه چیزهای تشکیل شده؟
محمدجعفر شیرین از همدان: دو فیلم گبه و نقش عشق در فهرست فیلمهای عاشقانه قرار نگرفتهاند. مطالب متنوع، پرنکته، زیبا و بسیار عالیاند. مطلب پوریا ذوالفقاری در مورد بوتیک بسیار زیبا و پرنکته است.
بابک داورپناه از اصفهان: بهتر نبود وقتی فیلمی مثل باد در علفزار میپیچد همسنگ روسری آبی ذکر شده به فیلم سراپا عشقی و رمانتیک نوبت عاشقی هم پرداخته میشد؟
پیامهای شما هم رسید؛ متشکریم
اصغر امینی هرندی از هرند اصفهان، محمد عرفان از کرج، علی پاپروسچی از تبریز، ریتا شجاعی از تهران، محمدرضا جعفری از تهران، عیناله نوروزی از شیراز، ادریس مردانی از نیشابور، پیچک درویشان از تهران، ناصر ارژنگی از رشت، مهدی سپهرزاد از نورآباد ممسنی، عباس دلوچی از کرج، احسان آزاد از اصفهان، رضا سیف.