دنیای دیروز من (61 دقیقه، تولید 96-95)
فیلم قابلیت این را داشت که به اثری چالشبرانگیز و پُرتحرک با توجه به خصوصیات شخصیتی و کاری گوینده و مدیر دوبلاژ باتجربهای چون محمود قنبری تبدیل شود اما فیلم حاضر دارای این ویژگی نبوده و بیشتر حول محور خاطرهبازی و حسرت دوران گذشته میگذرد. مکث طولانی بر آپارات، موویلا، قوطیهای فیلم و وسایل صدابرداری و صداگذاری در زیرزمین خانه قنبری که روزگاری کاربرد و استفاده فراوان داشت و اکنون بیمصرف و در گوشهای خاک میخورد شاهدی است بر این نکته که فیلم راهکار ناصوابی برای نزدیک شدن به سوژهاش برگزیده و بیشتر قصد تکریم و پاسداشت داشته است تا پرسشگری یا شاید هم گروه تولید مرعوب شخصیت اقتدارگرای قنبری شده و خواسته است با کمترین اصطکاک فیلم را به سرانجام رسانند. برای نمونه در بخش یاد نمودن از دوبله روسی داستان سیاوش که قنبری در مقام مدیر دوبلاژش میگوید چهطور دیالوگهای فیلم را درست کرده تا با باور ایرانیان از شاهنامه منطبق باشد و حتی کار را به جایی کشانده که جهت نمایش در سینماها از موسیقی نسخه اصلی گذر کرده و از موسیقی داش آکل (اسفندیار منفردزاده) بهره برده است، فیلم پرسش نمیکند که مگر جزو وظیفه مدیر دوبلاژ است که بهاصطلاح فیلمی را درست کند؟ آیا این دست بُردن به شکل و محتوای فیلم و مخدوش نمودن جهان سازندهاش نیست؟
در حالی که مهمترین کار مدیر دوبلاژ این است که بتواند برگردان مناسب زبانی از نسخه اصلی مبدأ به زبان مقصد با حفظ و امانتداری داشته باشد؛ یا اینکه چرا دانتون (آندری وایدا، 1983) دو بار توسط قنبری دوبله شد و توسط توصیه یکی از سران حکومت به نمایش درآمد؟ یا چرا در دوبله دلاور (مل گیبسن، 1995) قنبری دست به انتخابهای فوقالعادهای چون زندهیاد بهرام زند برای گیبسن در نقش ویلیام والاس و منوچهر اسماعیلی برای پاتریک مکگوهان (ادوارد پا دراز) و سایر نقشهای مکمل زد و دیگر نتوانست این میزان موفقیت را تکرار کند؟ فیلم از دادن پاسخ به این چراها ناتوان است و اگر بخواهیم با اغماض از همه اینها عبور کنیم از دوران ریاست قنبری بر انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم و نوع عملکردش که منجر به چند رخداد مهم در سال 1384 شد، نمیتوان بهراحتی گذشت؛ وقایعی چون اعتصاب گویندگان نسبت به پایین بودن دستمزدها و کشمکش میان انجمن و برخی از استودیوها که موجب معلق شدن فعالیت برخی از دوبلورها از سوی انجمن شد و ترکشهای این رخداد باعث کنارهگیری و انزجار چهره تأثیرگذاری چون رفعت هاشمپور از عرصه دوبله شد و دیگر تشکیل انجمنی موسوم به انجمن گویندگان جوان که خود را مستقل و بینیاز از انجمن باسابقهتر از خود دانست و به فعالیت پرداخت. فیلم اشاره کوتاهی هم به این مقطع زمانی نمیکند. با همه این کموکاستیها، فیلم در میانههایش لحظهای جذاب و تماشایی دارد و آن تصویرهای هشت میلیمتری از جشن مشترک عروسی دو باجناق محمود قنبری و منوچهر والیزاده با همراهی قطعهای از موسیقی «شاه دوماد» و اجرای رقص دامادیشان که بهویژه تصویری متفاوت از تصویر رسمی که از قنبری دیده شده به نمایش میگذارد و این تصویر متفاوت در این فیلم با چهرههایی شاد و خندان از خسرو خسروشاهی و ناصر طهماسب و حسین عرفانی (که در همه این سالها با چهرهای جدی و گرفته و اغلب بیحوصله دیده شدهاند) ادامه پیدا کرده و موقعیت جالب توجهی را میسازد.
دوران افشاریه (52 دقیقه، تولید 95)
مستند زندگینامهای خوشساخت و دلنشینترین فیلم مجموعه با حضور دوبلور و مدیر دوبلاژ آرام، متین، بیادعا، خوشبین و بیحاشیهای چون غلامعلی افشاریه. نامگذاری هوشمندانه دوران افشاریه هم به شیوایی اثرش را در طول فیلم آشکارا نشان میدهد و پا را فراتر از یک نام و عنوان میگذارد.
نقطه آغاز فیلم بر پایه خاطره نقشگویی افشاریه به جای شخصیت زورو (با بازی گای ویلیامز) در سریالی به همین عنوان است. سپس افشاریه را میبینیم که روی مبل خوابیده و به ناگاه با صدای باد و شنیدن صدای زندهیاد پرویز نارنجیها (گوینده نقش گروهبان گارسیا) از خواب میپَرَد. بعد از آن وارد محیط یک اسبداری میشویم که دوبلور نقش زورو با اسبی سیاه که شباهت زیادی به تورنادو دارد نزدیک شده و آن را تیمار میکند تا نشانی باشد برای همسویی و همذاتپنداری گوینده نقش و خودِ نقش. حضور افشاریه در مقابل دوربین بسیار بیپیرایه است چه در گفتوگوی اینترنتی و در ارتباط تصویری با پسرش در خارج از کشور به هنگام قطع شدن، سرعت پایین اینترنت را بیهیچ تعارفی لعن میکند و چه از نشان دادن رابطه پُرمهر میان خود و خانم نرگس دخترخواندهاش ابایی ندارد.
اوج حضور دلپذیر افشاریه در مقابل دوربین برمیگردد به سکانسی از فیلم که اختصاص به لالهزار دارد. افشاریه با کتوشلواری آراسته بر تن و شالگردنی خوشرنگ در کوچه پسکوچههای لالهزار از کسبه محل نشان مکانی را میپرسد؛ گویی به دنبال گمشدهای است. تیپ و قیافه و نوع حرف زدن و جنس صدایش دیگر به آن فضا تعلقی ندارد و به مانند بیگانهای در میان جمعی ناآشنا به نظر میرسد. جستوجوی بیحاصل به دنبال استودیو دی.سی.آی و تبدیل سینما فردوسی به انبار لوازم و کارگاه صنعتی همه نشانهای از پایان دورهای پویا با همه خاطرات آن نهفقط برای افشاریه بلکه برای همه سینماگران است و این لالهزار اشغال شده از لوازم برقی و الکتریکی هیچ نشانی از گذشتهاش ندارد. فیلم در ادامه به دوبلههای داستانی و مستند و انیمیشنها با صدای افشاریه پرداخته است و اشاره مناسبی به مجموعه مستند شاهد عینی و دوبله کارتون زمزمه گلاکن میکند و به شکلی گویا و تأملبرانگیز نمایشگر زندگی خصوصی و حرفهای افشاریه میشود.
نقاش صدا (63 دقیقه، تولید 96)
شروع فیلم اختصاص دارد به تصاویری از سالن سینما، نگاتیو، آپارات، پوستر فیلمها که صدایی آشنا با آنونسگویی آنها را همراهی میکند و صاحب این صدا فردی نیست جز ابوالحسن تهامی، آنونسگوی پُرتوان تاریخ سینمای ایران و دوبلور و مدیر دوبلاژ بااستعداد. در اینجا دیگر خبری از حضور و پیادهروی سوژه اثر در لالهزار نیست و تهامی در پشت میز در اتاق کارش نشسته و از چند دهه فعالیتهای گستردهاش میگوید اما همچنان شاهد لالهزار هستیم و این بار فیلمساز، هوشنگ گلمکانی را به لالهزار برده و او از تهامی و حالوهوای آن روزهای سینما میگوید. گلمکانی بهدرستی اشاره میکند زمانی که به تهران آمد لالهزار از شور و رونق افتاده و جاذبه تماشای فیلمها برایش در تماشای آنونسها بوده که صدای تهامی غالب بیشترشان بوده و در ذهنش این صدا و آن شیوه آنونسگویی تثبیت شده است. از نقاط قوّت فیلم، استفاده اندازه و مطلوب از تصویرهای آرشیو خانوادگی سوپر هشت تهامی از مراسم جشن عروسی و قد کشیدن فرزندان تا سفر و مهاجرت به استرالیا است.
فیلم آن قدر که بر فعالیتهای اخیر تهامی از جمله نگارش کتاب و ترجمه، حضور در نمایشگاه کتاب و رونمایی از کتاب صوتی رستم و سهراب تمرکز دارد از دو اثر مهم او در زمینه مدیریت دوبلاژ غفلت میکند که این غافل شدن در معرفی و بررسی این دو دوبله شاخص در کارنامه تهامی نابخشودنی است. دوبله فیلمهای چه کسی از ویرجینیا وُلف میترسد؟ (مایک نیکولز، 1966) و راکی (جان جی. اویلدسِن، 1976) که هر کدام دارای ویژگیهای خاصی از نظر ترجمه و دیالوگنویسی و نحوه نقشگویی است. اولی متأثر از فضای نمایشنامه ابزورد ادوارد آلبی با تشخص در دیالوگها و دومی ملهم از گویش و خردهفرهنگ خیابانهای پایین شهر در فیلادلفیا و روایت بوکسوری خُردهپا و آسمانجُل که تهامی تیزبینانه همه این نکتههای ریز را در دوبله رعایت کرده و با انتخاب چنگیز جلیلوند در دو نقشگویی متفاوت و بهیادماندنی بهترتیب به جای ریچارد برتن و سیلوستر استالون موفق و درخشان عمل میکند.
اکبرآقا، آکتور صدا (63 دقیقه، تولید 97-96)
در ابتدای این فیلم هم شاهد اجرای ایده جالب یکی و همسو شدن دوبلور با شخصیتی که به جایش نقشگویی داشته هستیم. دوربین پس از سرک کشیدن و چرخش در خانه با همراهی گفتاری با صدای اکبر منانی (که از شخصیتهایی که تا به حال به جایشان گفته و با آنان زندگی کرده و حتی خوابشان را هم میبیند، تعریف میکند) روی چهره منانی زوم میشود که در تختش خوابیده است. سپس زنگ موبایل به صدا درمیآید که موسیقی آشنایی دارد. موسیقی تیتراژ سریال هرکول پوآرو به همراه تصویر خود پوآرو (با بازی دیوید ساچت) که بر صفحه گوشی نقش بسته است. منانی در این لحظه از خواب برخاسته و تماس را پاسخ میدهد که از آن طرف خط پوآرو با همان تیپ صدایی آشنا با منانی حالواحوال کرده و از او میخواهد که بیشتر از خود و سرگذشتش بگوید و همین دریچه مناسبی میشود برای ورود به جهان مستند پرتره دوبلور آن هم از طریق مهمترین نقشگویی دوران کاریاش؛ موقعیتی جذاب و دلچسب و در راستای تواناییهای گوینده نقش و حافظه شنیداری مخاطب. سفر به اصفهان به عنوان زادگاه منانی و گشتوگذار در محلههای قدیمی دوران کودکی و سر زدن به مدرسه و محل تحصیل در دوره نوجوانی از تصمیمهای خوب و به جای گروه تولید است که نمایشگر حس سرزندگی منانی شده و این حس به بیننده نیز منتقل میشود. از دقایق تماشایی فیلم بازگشت لهجه منانی در گپوگفت با همشهریانش است که از آن تیپ موسوم به صدای دوبله فاصله گرفته و خیلی به واقعیت نزدیک میشود به شکلی که گویای آن جمله معروف میشود که انسان در دو حالت نوع گفتارش به ریشهها و اصالتش برمیگردد یکی وقتی که خشمگین میشود و دیگر زمانی که در زادگاهش حضور مییابد. قدم زدن و خاطرهگویی منانی در میدان نقش جهان و برخورد با زوجی فرانسوی و معرفیاش توسط همراه مترجم آنان با عنوان دوبلور هرکول پوآرو و خوش آمدن آنها از این آشنایی و اطلاق آقای پوآرو ایرانی به دوبلورش و اجرای چند دیالوگ با کلمههای فرانسوی از جانب منانی برای آنان، از دیگر لحظههای چشمگیر مستند است.
فیلم سعی کرده اطلاعات جامع و مناسبی نسبت به عملکرد اکبر منانی ارائه کند آن هم درباره دوبلوری که در سه بخش فیلمهای داستانی، مستند و انیمیشن عملکردش از ارتفاع بالایی برخوردار است و به قول زندهیاد عطاءالله کاملی (مدیر دوبلاژ سریال پوآرو) منانی آکتور دوبله است و از عهده نقشگویی بسیاری از نقشها برمیآید اما یک حیف بزرگ در این بررسی باقی مانده و آن غفلت از آوردن بخشی از مجموعه مستند تمدنهای فراموششده و بخش فراعنه مصر و بهویژه سرگذشت توت عانخ آمون است که با نوع گفتار و نریشنگویی خاص منانی با رنگولعابی از ایهام و روایت تاریخی بسیار مورد استقبال قرار گرفت و در ذهن بینندگان تلویزیون ماندگار شد.