یک: همه چیز آرام نیست
احتمالاً تا الان از متن پیام رییسجمهور حسن روحانی به سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر - مبنی بر لزوم افزایش سهم ایران از صنعت جهانی سینما - باخبر شدید. در پاراگراف سوم پیام، بعد از خاطرنشان کردن چیستی هنر هفتم و صنعت سینما چنین آمده است: «...در چهلسالگی انقلاب شکوهمند اسلامی، سینمای ایران به همت سینماگران و فعالان این عرصه، به درخت ریشهدار و پرشاخوبرگی تبدیل شده که از اعتباری جهانی برخوردار است و ثمرات آن از مهمترین نمادهای بلوغ ملت ایران به شمار میرود. این سینمایِ نجیب و بالنده، در بُعد هنری تجلیگاه نبوغ جوانان ایرانی، در بُعد پیام، ابزار انتقال عالیترین مفاهیم انسانی و در بُعد صنعتی، زمینهساز تحولی فرهنگپایه و جامعهمحور بوده و خواهد بود...» یا اینکه پاراگراف ششم میگوید: «...جشنواره فیلم فجر، نهتنها مهمترین رویداد سینمایی کشور است، بلکه میتواند فرصتی مغتنم برای انتقال پیام بلوغ، رشد و پویایی ایران اسلامی به جهانیان باشد. نیل به این هدف البته مستلزم افزایش سهم ایران از صنعت جهانی سینماست و برای این کار باید چه از نظر نیروی انسانی، چه از نظر فناوری و تجهیزات، و چه از نظر بسترهای آفرینش هنری، هر روز گامی به پیش برداریم و با دیروزمان متفاوت باشیم.» شکی نیست که همراهی رییسجمهوری با جشنواره فجر و اصحاب رسانه دلگرمکننده است ولی انتظار اهالی رسانه و سینماگران از دولت و ایشان فراتر از اینهاست. لزوم پیام رییسجمهوری هم در این اوضاع و احوال قابل درک است اما نباید به مسائل متعددی بیاعتنا بود که به نظر میرسد این روزها سینمای ایران و مطبوعات و در کل عرصه فرهنگ را در کام خود میبلعند و بیش از هر زمان دیگری تهدیدشان جدی است؛ و در ضمن، یادمان نرود که مسئولان سینمایی همین دولت بودند که در دو سال گذشته جشنواره فجر را به چنین رویداد کوچک و سفارشیطوری بدل کردهاند و بهخوبی میدانیم که شرایط جشنواره جهانی پیش رو نیز با توجه به تحریمها و ناآرامیهای حاصل از روابط بینالمللی چهطور بدتر از قبل شده است.
دو: ابری با احتمال بارش «فوقالعادهها»!
در روزهای ششم و هفتم هم بازار سانسهای فوقالعاده گرم بود و مثلاً سرخپوست در پردیس مگامال به سه سانس فوقالعاده رسید یا غلامرضا تختی و زهرمار در پردیس تازهتأسیسِ «ایرانمال». اما آنچه بر گرمای بازار فوقالعادهها افزود، گمانهزنی درباره سانسهای فوقالعاده آتی یا خواستِ وقوع چنین پیشبینیهایی از سوی بعضی اصحاب رسانه بود. ستاد خبری سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر، در خبری از سانس فوقالعاده طلای پرویز شهبازی و متری ششونیمِ سعید روستایی در پردیس سینمایی آزادی گفت اما از سوی دیگر، از احتمال سانسهای فوقالعاده دو فیلم شبی که ماه کامل شد و دیدن این فیلم جرم است گفت و «دلیل این احتمال» را استقبال علاقهمندان خواند؛ یا محمد قنبری مدیر پردیس مگامال که از احتمال سانس فوقالعاده برای ماجرای نیمروز؛ رد خون خبر داد. واقعاً امیدواریم هر روز بر تعداد سانسهای فوقالعاده افزوده شود اما همه چیز پنهان نیست؛ و همه چیز آرام نیست!
سه: ناشنوایان هم فجری شدند
روز گذشته نمایش ویژهای برای ناشنوایان در قالب طرحی با عنوان «سینما، سکوت» در پردیس سینمایی کورش کلید خورد. دو فیلم بیستوسه نفر و شبی که ماه کامل شد بهترتیب در سانسهای ساعت پنج و هفتونیم پردیس کورش برای ناشنوایان به نمایش درآمدند. گفتنی است این «اولین بار» است که همزمان با جشنواره شرایط مساوی اکران برای ناشنوایان فراهم شده است.
چهار: هفت فیلم برتر آرای مردمی جشنواره فیلم فجر
ستاد خبری جشنواره فجر در سومین خبرش از آرای مردمی اعلام کرد که هفت فیلم بدون اولویت از این قرارند: غلامرضا تختی، شبی که ماه کامل شد، سرخپوست، بیستوسه نفر، متری ششونیم، ماجرای نیمروز؛ رد خون و جاندار؛ و مخاطبان فیلمهای جشنواره را برای شرکت در رأیگیری بهترین اثر به شمارهگیری #7*710* دعوت کرد.
در ششمین روز از برگزاری جشنواره فجر، فیلمهای بنیامین (محسن عنایتینوشآبادی)، یلدا (مسعود بخشی)، جمشیدیه (یلدا جبلی) و مردی بدون سایه (علیرضا رییسیان) بهترتیب در پردیس ملت به نمایش درآمدند که در ادامه کوتاه دربارهشان میخوانید. فیلمهای روز هفتم هم در انتها بررسی شدهاند.
بنیامین؛ «ما مهمانان ناخوانده جشنواره فجر هستیم»
محسن عنایتی در ابتدای نشست خبری بنیامین از پیشتولید ششماهه و تولید دوساله این انیمیشن گفت و در اشاره به سختیهای کار افزود: «الان با بحران فیلمنامه انیمیشن روبهرو هستیم و حتی در تعریفها هم مشکل داریم. وقتی میگویند انیمیشن سینمایی، از حالت رسمی خارجش میکنند. در حالی که اعتقاد داریم فیلم، اول باید فیلم باشد و بعد در ژانر انیمیشن یا کودک تعریف شود...» این طور که پیداست این نویسنده و کارگردان جوان به تناقض گفتارش آگاه نیست که به تعبیر خودش با عبارت «فیلمنامه انیمیشن» آن را از حالت رسمی خارج کرده و سپس مثلاً از «ژانر کودک» نام برده است.
اما مصطفی حسنآبادی (تهیهکننده) هم گلایههای خودش را از مسئولان مطرح کرد: «مسئولان نسبت به پارسال چند امتیاز به ما دادند، برای انیمیشن جایزه گذاشتند و سعی کردند از نگاه خودشان به انیمیشن اهمیت بدهند که شاید از دید آنها یک منت بزرگ به حساب بیاید ولی ما خودمان را مهمان ناخوانده جشنواره میدانیم. متأسفانه این فیلم و کار دوستان خیلی جاها دیده نمیشوند. آقای عبدی آهنگساز، دو فیلم دیگر در جشنواره دارند که آنها دیده میشوند... این وضعیت برای انیمیشن یک امتیاز منفی است. قطعاً آقای عبدی، آقای جلیلی یا آقای زند وقتی کارشان در فیلمهای انیمیشن دیده نمیشود، انگیزهشان برای کارهای بعدی کمتر میشود...»
یلدا؛ تلاش برای «بهینهسازی علم و اخلاق»!
مسعود بخشی پس از مستند تحسینشده تهران انار ندارد (1385) و فیلم جنجالی یک خانواده محترم (1391) با یلدا برگشته است؛ فیلمی کاملاً بیخطر که اکران هم خواهد شد اما بعید به نظر میرسد موفقیتی کسب کند. یلدا که بخش عمدهاش در استودیوی یک برنامه تلویزیونی میگذرد، بهنوعی یادآور فیلمهای مشابه است از شبکه (سیدنی لومت، 1976) تا نمونههای متأخری چون هیولای پول (جودی فاستر، 2016) و کریستین (آنتونیو کامپوس، 2016). البته فیلم در ایده و اجرا بیشتر در حدواندازه برنامههای تلویزیونی الهامبخشش باقی مانده است و در بهترین حالت، یادآور ماه عسلِ احسان علیخانی است اما بدون همان سطح از تأثیرگذاری و کیفیت ملودراماتیک. خودِ بخشی در این باره چنین توضیح داد: «به قالب برنامه تلویزیونی فکر کردم تا بتوانم چنین فیلمی بسازم بیآنکه تلویزیونی باشد. اگر این طور نبوده، حتماً نقص فیلم است.» و علی مصفا در مقام تهیهکننده گفت: «آقای بخشی پیشتولید را از چهارپنج سال پیش آغاز و با تهیهکنندههای خارجی هم مذاکره کرد. من از اول در پروژه حضور نداشتم و در واقع فرانسویها تهیهکنندگان اصلی فیلم هستند و من تهیهکننده بخش ایران هستم.» البته بخشی بعد از اینکه گفت به دلیل عدم سرمایهگذاری تهیهکنندگان ایرانی مجبور شد به روال بسیار طولانی و زمانبر تولید مشترک رو بیاورد، در مورد ارتباط بخش فرهنگی سفارت فرانسه با تولید فیلم افزود: «بههیچوجه چنین چیزی نبوده و اولین بارست که این موضوع را میشنوم.»
جمشیدیه؛ «توهین» به سبک ایرانی!
دومین فیلم بلند یلدا جبلی یادآور توهین (زیاد دویری، 2017) است؛ درام لبنانی که سال گذشته نامزد اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد و داستانش از توهین و فحاشی یک سرپرست کارگران مسلمان به نام یاسر به یک مسیحی لبنانی به نام تونی آغاز میشود که البته همه چیز از خشونتطلبی فرد دوم آغاز میشود و... در هر صورت، هر دو فیلم ضعفهای مشابهی دارند و منطق رواییشان گاهی وقتها میتواند گروهی از تماشاگران را از کوره درببرد. جبلی که با شعاری بودن بازیها موافق نبود از ضدانسانی خوانده شدن فیلمش - به طور طبیعی - تعجب کرد. اما سارا بهرامی هم مثل دیگر سازندگان فیلم از سؤالهای کلیشهای و بیمعنی خبرنگاران جوان به تنگ آمد و درباره تکراری بودن همکاریاش با حامد کمیلی گفت: «کاش سؤالهای بهتری از من میکردید. این موضوع برای من به عنوان بازیگر اصلاً اهمیت ندارد. یکی از وسواسهایم این بود که من و حامد کمیلی بازی تکراری نکنیم و اگر سؤالکننده پیشنهاد و خاطرهای از تکراری بودن کار ما دارد بگوید چون برایم مهم است. من با آقای کمیلی زیاد بازی کردم اما هرگز شخصیت ترانه را در مقابل او بازی نکرده بودم.» حضور کیومرث پوراحمد و بهرام عظیمی در نقشهای فرعی جمشیدیه معدود لحظههای مفرح فیلم را رقم زده است.
مردی بدون سایه؛ «خوشحالم این بار جواب ممیزان مالیاتی را نمیدهم!»
علیرضا رییسیان هم نتوانست با فیلم جدیدش آن طور که باید نظر منتقدان و نویسندگان سینمایی را جلب کند؛ حتی کسانی که رویهمرفته اغلب فیلمهایش را دوست دارند و مثلاً چهلسالگی (1388) را اثری قابل تأمل میدانند. وی در ابتدای نشست از مسعود سلامی که به خاطر بیماری مادرش غایب بود و هایده صفییاری تشکر کرد و در پاسخ به یکی دیگر از آن سؤالهای عجیب و گویای وضعیت پرسشگر، مبنی بر پایان گنگِ فیلم، گفت: «پایان فیلم روشن است و گنگ نیست.» اما علی مصفا هم که به حجب و حیا مشهور است در پاسخ به سؤالی درباره حضور چشمگیرش در جشنواره و اینکه چرا سعی نکرده است متفاوت باشد، این طوری و به سبک خودش از کوره در رفت: «خوشحالم آخرین باری است که در این دوره از جشنواره هستم و خوشحالم در این سانس قرار نیست جواب سؤال ممیزان مالیاتی را بدهم و جواب بازیگریام را میدهم. شاید به خاطر شباهت نقشهاست که چنین به نظر میرسد و این کارگردان است که باید به من بگوید چهگونه بازی کنم... یعنی باید در فیلمی یک جور اظهار تعجب میکردم و در این فیلم طور دیگر؟!»
لیلا حاتمی هم درباره بازی در مردی بدون سایه توضیح داد: «آقای رییسیان مایل بود این نقش را بازی کنم، من هم از داستان فیلم بدم نیامد. البته قبلاً هم چند همکاری با آقای رییسیان داشتم و تصمیم جدیدی نبود.» اما واکنش و پاسخ رییسیان در مواجهه با سؤالی در مورد پیام فیلم جالب بود: «این طور نیست که هر فیلمی میسازیم، بخواهیم یک پیام روشن را منتقل کنیم بهویژه فیلمی مثل مردی بدون سایه که سیال است. پیام فیلم هم روشن است و نشان میدهد سوءظن بیش از حد، میتواند پیامدهای ناگواری داشته باشد.» به هر حال، نقطه ضعف اصلی مردی بدون سایه فیلمنامه و رویکردی است که به جای روایت داستانی با رویکرد اجتماعی، دوست دارد پند و موعظه کند و پیام بدهد؛ و به همین خاطر برخی در کل آن را واپسگرایانه هم توصیف کردهاند.
اما حالا که پای داستانگویی به میان آمد حیف است به شروع فیلم و طراحی صدای محمدرضا دلپاک اشاره نکرد که با مهارتی مثالزدنی از عهده داستانگویی - آن هم فقط با صدا - برآمده است؛ مردی بدون سایه با صدای نفسنفس ملایم و ناشی از لذت زنی آغاز میشود و در ادامه به نفسنفسزدنهای ناشی از فرارش بدل میشود و عصاره این موقعیت و شاید بهنوعی فیلم را در خود جای داده است.
روز هفتم؛ از «نتهای مسی یک رؤیا» تا «پالتوشتری»!
اولین فیلمی که روز هفتم برگزاری جشنواره سیوهفتم فجر در سالن اهالی رسانه، پردیس ملت، روی پرده رفت، مستند نتهای مسی یک رؤیا بود به کارگردانی رضا فرهمند که بیشتر با مستند زنانی با گوشوارههای باروتی (1396) شناخته میشود. فرهمند درباره فیلمش که تنها مستند جشنواره فجر است که پیش از این در جایی نمایش داده نشده، چنین توضیح داد: «چهارپنج سال است که درگیر بحرانهای خارجی هستم. به سوریه رفتم و تصمیم گرفتم برای زنان سوری مستندی بسازم اما به خاطر مسائل امنیتی نشد. اما در ادامه توانستیم به این سوژه برسیم.» مرتضی شعبانی (تهیهکننده) هم درباره پروژه و توجیه اقتصادی تولید چنین مستندهایی گفت: «پنج یا شش کار را در خدمت آقای فرهمند بودم. تیم قوی و سوژههای خوبی که ایشان انتخاب میکنند باعث تولید کارهای قوی میشود... اگر توجهمان در کنار مخاطب ایرانی، به مخاطب غیرایرانی هم باشد، حتماً تولید این فیلمها هم توجیه پیدا میکند.» نتهای مسی یک رؤیا مستند بدی نیست اما به وعدهای که در ابتدای فیلم به تماشاگر میدهد عمل نمیکند و در مسیر دیگری پیش میرود. علاوه بر این، تصنعی بودن بعضی از موقعیتها چندان نسبتی با سینمای مستند ندارد؛ به عنوان مثال، فرهمند درباره اینکه پدر چهگونه وارد ماجراهای مستند شد، این توضیح را داد: «حضور پدر در فیلم کاملاً پیشبینینشده بود. وقتی وارد خانه ناصر شدیم، پدر ناگهان وارد داستان شد و همین باعث شد که من همان روز کار را تعطیل کنم چون اتفاق غیرمترقبهای افتاده بود. بعداً با پدر صحبت کردم و گفتم که میخواهم زندگی شما را در این مستند به تصویر بکشم، او هم موافقت کرد و کار ادامه پیدا کرد.»
دیدن این فیلم جرم است! (رضا زهتابچیان) طبق انتظار با آژانس شیشهای (ابراهیم حاتمیکیا، 1376) قیاس شد که در این باره حرفهای کارگردان و تهیهکننده فیلم محمدرضا شفاه جالب توجه است. زهتابچیان گفت: «این آسیبپذیری اصلاً قضای خداوندی و یک مسأله فلسفی است. همه چیز در حال تغییر است و نیاز به مراقبت دارد. ضمن اینکه با فرض اول شما موافق نیستم. آژانس شیشهای را استادی ساخته است که من خیلی او را دوست دارم و به او شبیه هستم. اما آن فیلم خیلی درباره بیعدالتی نبود. دیالوگ «اینوری اونوری» زیاد در فیلم ما استفاده شده است و سعی کردیم این را رئالیزه کنیم؛ برای همین شاید مشخص نباشد.» تهیهکننده هم در ادامه افزود: «یادم میآید که در نشست خبری آژانس شیشهای هم پرسیدند چرا شبیه بعدازظهر سگی ساخته شده و حتماً بیست سال بعد هم فیلمی شبیه فیلم ما ساخته خواهد شد. چون موقعیت دراماتیک یکی است.» به هر حال دیدن این فیلم جرم است! از آن فیلمهایی است که یکی به نعل میزند و چندتا به میخ؛ و برای همین است که در نهایت نمیتواند جانبداری نکند و آشکارا در یک جبهه قرار میگیرد؛ موضوعی که به نوع دیگری از عنوان عجیب آن برمیآید که با هر مترومعیاری برای یک فیلم سینمایی عجیب به نظر میرسد.
بیستوسه نفر (مهدی جعفری) داستان فوقالعادهای را برای روایت برگزیده است که واقعاً جای تعجب است که چرا در این همه سال کسی سراغ آن نرفته بود و فقط یک مستند بر اساس این سوژه ساخته شده بود؛ و این نشان میدهد که سینماگران خود را از چه پتانسیلی محروم کردهاند. اما از سوی دیگر، درست یک سال بعد از فیلمی مثل تنگه ابوقریب (بهرام توکلی) که واقعاً یک اثر سینمایی تماموکمال بود که نمونههای مشابهش کمتر در سینمای ایران ساخته شدهاند، دوباره شاهد فیلمی چون بیستوسه نفر هستیم که در اجرای سینمایی حرفی برای گفتن ندارد و اگر کسی آن را یک فیلم تلویزیونی دیدنی بخواند که داستانش را خوب روایت میکند و بازیها و اجرای آن هم قابل قبول است، بیعدالتی نکرده است. اما اگر از حرفها و سؤالهایی بگذریم که باز هم درباره مالکیت معنوی و مادی این فیلم مطرح شد، میرسیم به انگیزه فیلمساز از ساخت بیستوسه نفر: «چند سال پیش که مستندی درباره این آدمها ساختم این موضوع در ذهنم حک شد و جزو آرزوهایم شد که روزی بتوانم یک فیلم سینمایی درباره روزگار سپریشده این دوستان بسازم.»
پالتوشتری (مهدی علیمیرزایی) آخرین فیلم روز هفتم بود؛ یک فیلم کمدی با بازیهای سام درخشانی و لیندا کیانی و... که بیشتر مناسب اکران و فروش میلیاردی در گیشه است تا نمایش در هر جشنوارهای. جالب اینکه خود فیلمساز هم ادعایی جز این نداشت و در نشست خبری درباره هدفش از ساخت فیلم گفت: «میخواستم این فیلم را بسازم و هدف خاصی نداشتم. یک داستان داشتم که در یکی از مجلههای معتبر ادبی کشور چاپ شده بود و بازخوردهای خوبی داشت، ظرفیتهای دراماتیکش را گسترش دادم و به عنوان اولین فیلمم ساختم.»
* تکیهکلامی از شخصیت علی نصیریان در «مسخرهباز»
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: