یکی از قدرتمندترین صداهای راوی را در روزهای بهشت (1978) میشنویم که لیندا منز بیان میکند. روایت راوی در این فیلم دارای سبک متمایزی است و ریتمی غنایی دارد و واجد بافتی است که به کل فیلم سرایت میکند. کیفیت ممتاز صدا و جوهرهی کلام باعث میشود که ساختار داستان منسجم جلوه کند. ترکیبی از تأملات فلسفی زنی کودکسان و عجیب آنچنان به زیبایی در بافت فیلم رسوخ کرده که به یک عنصر منحصربهفرد بدل شده است. روایت شاعرانه و کنایی لیندا منز تقریباً به عنوان جزیی از موسیقی متن فیلم عمل میکند. ترنس مالیک پیش از این و در زمینهای لمیزرع (1973) از چنین تکنیکی استفاده کرده است. در خط قرمز باریک (1998) او همچنان از صدای راوی استفاده میکند اما این بار راویان را با هم ترکیب میکند، همانطور که در دنیای جدید (2005) نیز چنین کرده است.
در فارست گامپ (1994) نیز جوهرهی کلامی به شکل واضحی در صدای راوی متجلی شده است. برای تأکید بر کُند بودن گامپ، او کارهایی را تکرار میکند که دربارهشان حرف میزند و به این ترتیب ترکیب نامعمولی از طنز به فیلم راه مییابد. معمولاً صدای راوی بسیار میتواند تأثیرگذار باشد اگر با امساک مورد استفاده قرار گرفته و مهار بشود. فراموش نکنیم که چنین تکنیکی اساساً سینمایی نیست و استفادهی بیش از حد از آن به طرزی جدی کیفیت فیلمها را تهدید میکند. در رژهی پنگوئنها (2006) صدای نافذ مورگان فریمن بسیار آزاردهنده است چون گرمایی که در صدای این بازیگر وجود دارد و به مونولوگهای فیلم سرایت کرده باعث میشود تا تماشاگران تحت تأثیر قرار بگیرند.
سکوت به عنوان جلوهای صوتی
در موقعیتهای خاصی، غیبت کامل صدا میتواند به عنوان یک جلوهی صوتی قدرتمند عمل کند. ویژگی غیرطبیعی و شبحوار فیلمی بدون صدا ما را وادار میسازد تا به شکلی هدفمند به تصاویر نگاه کنیم. ریتم طبیعی اثرات صوتی، دیالوگها و موسیقی مثل ریتم تنفس، ذاتی یک فیلم هستند و موقعی که این ریتم متوقف میشود ما بیدرنگ یک حس تنش فیزیکی و تعلیق را تجربه میکنیم و مثل این است که نفس خود را نگه داشته و نمیتوانیم دوباره تنفس کنیم. چنین تأثیری وقتی با فریمی که ثابت است ترکیب شود، بسیار اثرگذار خواهد بود. تغییر ناگهانی حرکات پر سر و صدا و پرجنب و جوش به بیتحرکی، بی سر و صدا بودن و سکون میتواند برای لحظهای ما را گیج و حیرتزده کند. بیشترین استفاده از چنین سکوتهایی آنجا خودش را نشان میدهد که ناگهان صداهایی غیرمنتظره بعد از این لحظات شنیده شوند.
در سکوت شبانه (1982) ساختهی رابرت بنتون، سام رایس (روی شایدر) در تعقیب زنی در سنترال پارک است که فکر میکند باید بروک رینولدز (مریل استریپ) باشد. سر و صدای محیط به گوس میرسد: باد، موسیقی و رفت و آمد اتومبیلها همگی نمودار سر و صدای شهری بزرگ و زنده در دوردست هستند. همینطور که رایس از زیر گذرگاهی عبور میکند و می ایستد، صداهای محیط قطع شده و چند لحظه همه چیز در سکوت میگذرد اما ناگهان صدای باز شدن یک چاقوی ضامندار به گوش میرسد و میبینیم که دستهی چاقو چند سانتیمتر بیشتر با چهرهی او فاصله ندارد. یک چنین سکوتی در مونیخ (2005) به شکل ماهرانهای در پرتعلیقترین صحنهی فیلم مورد استفاده قرار گرفته است، جایی که دختر جوانی وقتی گوشی تلفن را برمیدارد، با انفجار آن تکهتکه میشود. عکس چنین چیزی را در تیرباران صحنهی پایانی بانی و کلاید (1967) شاهد هستیم که ناگهان همه چیز در سکوت فرو میرود و سپس ناگهان صدای رگبار گلولهها فضا را پر میکنند.
وجود دیالوگها و اثرات صوتی برای ایجاد الگوهای ریتمیک مهم هستند. این عناصر ریتمیک اغلب با ریتمهای بصری و انعکاس حال و هوا، عواطف جاری و یا سرعت کنشها همخوانی پیدا میکنند. بنابراین سرعت دیالوگها و ویژگیهای ریتمیک اثرات صوتی بر ریتم کلی فیلم تأثیرگذار هستند. در زمانی که به دلایل مختلفی از صدای سرصحنه نتوان استفاده کرد، مثلاً فیلمی به زبان دیگری دوبله میشود یا کارگرئانی مانند فدریکو فلینی آثارش را بدون صدابرداری سرصحنه فیلمبرداری کرده و سپس آنها را دوبله میکند، جلوههای صوتی باید ساخته شوند. در چنین موقعیتهایی باید دیالوگها، صداهای صحنهها و سر و صدای محیط بیش از هر چیز دیگری به واقعیت نزدیک باشند تا باور تماشاگران نسبت به واقعیت فیلم آسیب نبیند. صدای آلفردو (فیلیپ نواره) و توتو (سالواتوره کاسیکو) در سینما پارادیزو (1988) در نسخهی دوبله شدهی این فیلم به زبانی غیر ایتالیایی هرگز نتوانست ریتم دیالوگها به زبان اصلی را تکرار کند که درواقع یکی از دلایل جذابیت ارتباط توتو و آلفردو در فیلم محسوب میشود.
تحلیل اثرات صوتی و دیالوگها
یک- در چه جاهایی از یک فیلم ممکن است از صدای بیرون از قاب یا اثرات ناپیدای صوتی برای فضاسازی استفاده شود؟
دو- چه تأثیرات صوتی خاصی میتوانند حس واقعی بودن و حضور مخاطب در هنگام وقوع رخدادها را تشدید کنند؟
سه- آیا فیلمی سراغ دارید که تلاش کرده باشد با استفاده از صدا حس سهبعدی بودن فضا را به وجود بیاورد و یا از نظر صوتی مفهوم عمق را به وجود بیاورد؟
چهار- چه زمانی از صدا استفاده میشود تا حالات ذهنی نشان داده شوند و این استفاده از صدا تا چه حدی مؤثر است؟
پنج- در کجاها ممکن است تأکید غیرمعمول بر صدا استفاده شود و هدف از چنین تأکیدی چیست؟
شش- آیا از صدا برای انتقالات مهم بصری استفاده میشود؟ چرا در این مواقع صدا اهمیت دارد؟
هفت- آیا استفاده از صدای راوی یا مونولوگ درونی برای بیان افکار شخصیتها موجه است و میتوان همان اطلاعات را با استفاده از ابزارهای صرفاً سینمایی به تماشاگران منتقل کرد؟
فیلمهایی برای مطالعهی بیشتر
اثرات صوتی و دیالوگ: همشهری کین (1941)، التیماتوم بورن (2007)، شوالیهی تاریکی (2008)، مهلکه (2009)، کینگ کونگ (2005)، نامههای ایوجیما (2006)، ژوراسیک پارک (1993)، ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه (2003)، ام (1931)، نشویل (1975)، برشهای کوتاه (1993).
صدای راوی: اینک آخرالزمان (1979)، پرتقال کوکی (1971)، فارست گامپ (1994)، دختر خوب (2002)، زندگی زیباست (1997)، پرستیژ (2006)، روزهای رادیو (1987)، بزرگ کردن آریزونا (1987)، رستگاری در شاوشنک (1994)، سانست بلوار (1950)، راننده تاکسی (1976)، کشتن مرغ مقلد (1962).
فیلمهای غیر انگلیسی زبان و دوبله شده: آملی (2001)، عشق سگی (2000)، دزدان دوچرخه (1948)، از نفس افتاده (1960)، هشت و نیم (1963)
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: