دوازده میمون/ 12 Monkeys
خالقان: تری ماتالاس و تراویس فیکِت، تهیهکنندگان: مایکل ری، ربکا کرش، تد میلر و... بازیگران: ارون استنفورد، آماندا شول، کرک اسِویدو و... محصول ۲۰۱۵ آمریکا، فصل (شامل سیزده قسمت 42دقیقهای)، ژانر: علمیخیالی/ معمایی.
سفر در زمان، به مثابه ایدهی حرکت بین لحظههای مختلف زمان که مشابه حرکت بین مکانهای مختلف در فضاست، و در آن امکان ارسال اشیا (و در بعضی حالتها فقط اطلاعات) به زمان گذشته و آینده وجود دارد، یکی از جذابترین و پردامنهترین موضوعها در ژانر علمیخیالی، چه در سینما و چه در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی است. یادآوری مهمترین عنوانها در این مورد همچون سیاره میمونها (هر دو نسخهی ساختهی فرانکلین جی. شافنر و تیم برتن در سالهای 1968 و 2001)، بازگشت به آینده (رابرت زمکیس، 1985)، اثر پروانهای (اریک برس و جی. مکی گروبر، 2004)، آشناپنداری/ دژاوو (تونی اسکات، 2006)، خانهی کنار برکه (آلخاندرو اگرستی، 2006)، لوپر (رایان جانسن، 2012)، کد منبع (دانکن جونز، 2011)، تقدیر (برادران اسپیریگ، 2014)، لبهی فردا (داگ لیمن، 2014)، بینستارهای (کریستوفر نولان، 2014) و دهها فیلم دیگر، در کنار مجموعههایی همچون لاست/ گمشدگان و پارادوکس گویای تراکم و اعتبار این زیرژانر است.
یکی از جدیدترین سریالهای تلویزیونی در این زمینه، مجموعهی دوازده میمون است که همان طور که از نامش پیداست، اقتباسی از فیلم معروف تری گیلیام با همین عنوان است که حدود بیست سال قبل ساخته شده است و حالا با گسترش و افزودن شاخوبرگهای بسیار فراوان، تبدیل به روایتی پیچیده از رفتوآمدهای زمانی در سالهای معطوف به حال و آینده و گذشته شده است.
البته دوازده میمون تری گیلیام هم اقتباسی از یک فیلم کوتاه 28دقیقهای فرانسوی به نام اسکله (1962، کریس مارکر) است؛ فیلمی آوانگارد که در سینمای آن دوران کنار فیلم معروف آلفاویل ژانلوک گدار نمایش داده میشد و داستانش درباره مردی است که بعد از جنگ جهانی سوم مأموریت مییابد از زمان آینده به مقطع حال سفر کند و مانع نابودی جهان شود. ساختار این فیلم شامل تصاویری ثابت بود که به شکلی متوالی و با نریشن نمایش داده میشد. گیلیام از ایدهی تکاندهندهی فیلم استفاده کرد و ماجرا را به جای تمرکز بر جنگ سوم جهانی، بر ایدهی گسترش ویروسهای آلودهای بنا کرد که تمدن بشریت را به اضمحلال میکشانند؛ منتها با همان داستان مردی که از زمان آیندهای ویران و تاریک ناشی از بیماری و مرگ و توحش، به زمان فعلی نقل موقعیت میکند تا با جلوگیری از انتشار ویروسهای آلوده، از بروز این آیندهی موحش و تلخ پیشگیری کند.
سریال دوازده میمون در استخوانبندی و پیکرهی کلی روایی، همان فضای فیلم گیلیام را دارد و در حفظ اسامی و موقعیت آدمهای اصلی داستان هم وفادار به منبع اقتباسش است. منتها سطح ماجرا گسترش بیشتری یافته است و به تبع آن، رفتوآمد بین زمانهای مختلف و تأثیری که از این رفتوآمدها در سرنوشت شخصیتها پدید میآید، بسیار افزونتر شده است. شاید مهمترین تفاوت سریال با فیلم، تأکید پررنگتر مجموعه بر مفاهیم فلسفیای مانند دخالت انسان در تقدیر محتوم و سرنوشت مقدرش، تأثیر نسبی موقعیت حال و گذشته بر آینده در ابعاد منش و اخلاق و عقیده، و تأثیر تزاحمهای اخلاقی در تصمیمگیریهای چندگانه است؛ مثلاً مأموری که از آینده به حال میآید (جیمز کول) تا با مهار ویروس، فرجام دنیا را نجات دهد، دل به خانم دانشمندی (کاساندرا رایلی) میبندد و بین اینکه زندگی در زمان حال را برگزیند و عواطفش به رایلی را دنبال کند یا از عشقش بگذرد و به فکر آیندهی بشریت باشد، مردد است؛ یا دوست کول (خوزه رامس) که در آینده زندگی میکند و در نجات دنیا از طریق تغییر در گذشته با کول همعقیده است، اما وقتی درمییابد یک پسر دارد و تغییر در گذشته میتواند به نفی وجود و به دنیا آمدن پسرش منجر شود، علیه کول وارد عمل میشود و در چند قسمت آخر سریال، تبدیل به مهمترین و کلیدیترین مانع اقدامات رفیق سابقش میشود.
در فیلمها و سریالهایی با موضوع سفرهای زمانی، انتقال در این بعد، با استناد به برخی فرضیات علمی، با ابزار و ایدههای مختلفی همچون حرکت با سرعت نور، ورود به کرمچالههای زمانی، شبیهسازی فوتون (ذرات نور) و ماشین زمان شکل میگیرد. این موضوع در دوازده میمون نیز از طریق ماشین زمانی انجام میگیرد که قابلیت شبیهسازی فوتونها را دارد. این استناد علمی در کنار یکی دیگر از دغدغههای علمی قرار گرفته است که از آن معمولاً با عنوان پارادوکس پدربزرگ نام میبرند و عبارت از این پرسش است که اگر کسی به گذشته سفر کند و یکی از عاملهای وجود خودش را از بین ببرد (برای مثال پدربزرگش را) در آن صورت او دیگر وجود نخواهد داشت تا به گذشته برود و آن کار را انجام دهد. برخی کارشناسان پاسخ این تناقضنمایی را در عطف به ایدهی جهانهای موازی جستوجو میکنند که به نوعی هر جهان جایگزین جهان دیگری است که به هر دلیل نابود شده یا یکی از آدمهایش به عدم گراییده است. سریال برای این پارادوکس، جواب مناسبی یافته است که در آن اگر کسی، عاملی را از بین ببرد که در تکوین وجودی خودش نقش داشته، در لحظه، وجود خودش هم به عدم میگراید و همین خود تبدیل به یکی دیگر از عوامل جذاب دراماتیک و تعلیقی اثر شده است.
نکتهی دیگر درباره سریال، ترکیب ژانریاش (علمیخیالی) با ژانر دیگر یعنی نوآر است که البته در بافت داستان، بیشتر رنگولعاب نئونوآر را دارد. جهانی تیرهوتاریک با حداقل تعهدات و تقیدات اخلاقی و انسانی که هرچه زمان بیشتر سپری میشود، میزان توحش و حیوانیت نوع بشر هم فزونی مییابد. ریشهی این ماجرا، روند فزایندهی یک فاجعه است و اینکه بیماری و آلودگی زیستمحیطی و سلامت بدن، نهایتاً به اضمحلال قواعد عرفی و آیینی و انسانی حاکم بر تمدن بشر خواهد انجامید. ویرانی ساختمانها، تیرگی محیط، کثیفی لباسها و اماکن و فضای زیست، بدویت حاکم بر معیشت در کنار دغدغههای معطوف به سوءظن به اطرافیان و توطئههای ریز و درشت پیدرپی و نامطمئن بودن نقاط اتکای زندگی، در حسوحال نئونوآری متن، موقعیت قابلتوجهی به وجود آورده است.
آرزوی بشر در شکستن مرزهای زمان، به عنوان یکی از مانعهای اساسی در افق ارادهاش و به دست گرفتن سرنوشت دلخواه، گاهی در قالب فیلمها و سریالهای متنوع متجلی میشود. دوازده میمون تصویرسازی این آرزو را با چالشها و دغدغههایی توأمان میسازد که به نظر میرسد چندان با خوشبینی همراه نیست؛ انگار تحقق فرضی هر آرزویی، موانع عدیدهی دیگری را شکل میدهد که نفس مطلوبیت اولیهی آن آرزو را مخدوش میکند.