خائن/ The Traitor
کارگردان: مارکو بلوکیو. نویسندگان: مارکو بلوکیو، والیا سانتلا، لودوویکا رامپولدی (بر اساس زندگینامهی تومازو بوشتا). بازیگران: پیرفرانسسکو فاوینو، ماریو فِماندا کاندیدو، لوییجی کاسکیو، فابریتزیو فِراکانه، فاستو روسو آلِسی. محصول ۲۰۱۹ ایتالیا.
تومازو بوشتا عضو باند مافیایی سیسیل ایتالیا که قربانی تصمیمات خشن رییس باند، سالوارتوره رینا، در دومین جنگ داخلی مافیا شده و علاوه بر دو پسرش، بسیاری از نزدیکان و یارانش را از دست داده، بعد از بازداشت در برزیل به ایتالیا بازگردانده میشود. او تحت تاثیر رفتارهای انسانی قاضی پرونده، به مافیا پشت کرده و اطلاعات خود را در اختیار دستگاه قضایی ایتالیا میگذارد که به دستگیریهای گسترده و وارد آمدن ضربات اساسی بر پیکره این باند مخوف میشود.
فیلمساز کهنهکار ایتالیایی که هشتادمین بهار عمرش را پشت سر گذاشته و از او با عنوان یکی از غولهای سینمای این کشور در کنار بزرگانی چون برناردو برتولوچی و جوزپه تورناتوره یاد میشود در آخرین ساختهاش که چند ماهی است به پرده سینماها راه یافته، باز هم داستانی بر اساس زندگی شخصیتی واقعی را به تصویر کشیده است، دوستداران سینمای ایتالیا مطمئناً دو فیلم معروف او یعنی صبح بهخیر شب (2003) و انتقام (2009) را به خاطر دارند که اولی ماجرای گروگانگیری و قتل آلدو مورو، رهبر حزب دموکرات مسیحی ایتالیا و نخست وزیر سابق این کشور در سال 1978 را به تصویر میکشید و دومی زندگی خصوصی دیکتاتور سابق ایتالیا بنیتو موسولینی را دستمایه قرار داده بود. این سینماگر پیشکسوت که سابقه فعالیتهای سیاسی را هم در کارنامهاش دارد در آخرین اثرش، با پرداختن به ماجرای اعترافات تاریخ ساز تومازو بوشتا یکی از اعضای سابق مافیای سیسیل، تریلری زندگینامهای که پسزمینههای سیاسی آشکاری هم دارد را به فهرست بلندبالای ساختههایش اضافه کرده است.
فیلم از یکی از الگوهای آشنای آثار تریلر یعنی «رسوایی در میان دزدان» پیروی میکند، الگویی رایج در ژانر جنایی که تمرکز روایت بر رقابت داخلی گروههای مافیایی و گانگستری که معمولاً عاقبت خونینی هم دارد. بوشتا قهرمان فیلم که یک تبهکار باسابقه و در عضویت گروه شرور کوزا نوسترا یکی از خشنترین گروههای تشکیل دهنده مافیای سیسیل است پس از کشتار وسیع نزدیکان و یاران و مفقود شدن پسرانش که همه به دستور سرکرده مخوف این گروه یعنی سالواتوره رینا و در قالب دومین جنگ بزرگ داخلی مافیا انجام گرفته، دستگیر و بر خلاف رویه سفتوسخت و بهظاهر غیرقابل تخطی اعضای این گروه، نه با اسلحه و خشونت متقابل که با اعتراف به قاضی پرونده از رییس باند انتقام میگیرد، برخلاف نمونههای متاخر این الگو همچون یک نقشه ساده (1998) به کارگردانی سام ریمی که رقابت چند دزد ابله برای تصاحب پولی بادآورده را روایت میکرد و یا جکی براون ساخته کوئنتین تارانتینو که رقابت چند تبهکار برای پیشدستی در خیانت به یکدیگر را به نمایش میگذاشت در خائن خبری از واکنش مسلحانه طرف مورد تهاجم یعنی بوشتا ملقب به رییس دو عالم نیست و تسویه حساب او با دیگر جنایتکاران از مجرای قانون و بازجویی و دادگاه اتفاق میافتد، رویکردی که اختصاص دقایق بسیاری از فیلم به اعتراف و فاصله گرفتناش از تریلرهای مبتنی بر درگیریهای مرگبار را توجیه میکند.
با گفتار ابتدایی که تمهید فیلم برای ارائه اطلاعات درباره اشخاص و موقعیتهای دارای مابه ازاءهای واقعی است و بهجز فصل افتتاحیه در یکی دو سکانس دیگر هم مورد استفاده قرار گرفته است، مخاطب با دنیای فیلم آشنا میشود، در میهمانی ملاقات سران کوزا نوسترا در شهر پالرمو که در یک روز عید مذهبی و به قصد توافق و پیشگیری از وقوع جنگ داخلی مافیا برگزار شده است، چینش معناداری از عناصر دراماتیک انجام گرفته از قطعه موسیقی طولانی روی سکانس افتتاحیه که بهرغم تم بهظاهر شادش تراژدی قریبالوقوعی را در بطن خود دارد تا مکث بوشتا بر اسلحه پنهان شده زیر کت محافظ مسلح، گفتوگوی او با همسرش دربارهی نبودن دیگر فرزندانشان در جشن و گم شدن احتمالی آنها، نگاههای معنادار برخی از افراد حاضر در جشن و سرانجام قرار گرفتن او و مقام ارشدش، پیپو کالو، در یک قاب دوستانه و در حالی که آتشبازی عید در بالای سر آنها به اوج خود رسیده است، نشانهگذاریهای ابتدایی فیلم برای ورود به آتشافروزیهای بعدی و تاکید بر موقتی و گذرا بودن این شادی آغازین هستند.
این نشانهگذاریها در فصل بعدی فیلم هم استفاده شدهاند، امواج خروشان دریا که بوشتا را به پایان آبتنی و هشدار به فرزندانش دربارهی خطرناک بودن وضعیت دریا (نشانهی در خطر بودن جان آنها) وادار میکند، قطع میشود به اولین سکانس تصفیههای داخلی مافیا و به رگبار بسته شدن اعضای گروه از استفانو بونتاده تا سالواتوره کنتورنو که هشیارانه از مرگ میگریزد و دیگرانی که قربانی تصفیه حسابهای خونین میشوند. تعلیق فیلم در این فصل، تاثیرگذار و درگیرکننده از کار در آمده است هم به لحاظ هیجانی که با درج ثانیهشمارهای منجر به قتل و تدوین یکی در میان بودن سکانسهای زندگی عادی بوشتا و سکانسهای ترور به بیننده منتقل میشود و هم از منظر مفهومی، به این معنا که تا زمانی که اخبار قتلها به بوشتا نرسیده و او با همسرش در برزیل تماس تلفنی برقرار نکرده، تماشاگر متوجه نمیشود که تصفیه حسابها به دستور اوست و یا علیه او و همین ابهام به میزان تعلیق و هیجان که از مولفههای کلیدی ژانر تریلر است میافزاید.
فیلم از سکانسهای مربوط به بازجوییهای تحت فشارِ بوشتا و خانوادهاش به سرعت و باز هم با یک پسزمینه موسیقیایی عبور میکند، یکقطعه موسیقی آرام و سوزناک با نوای همدلیبرانگیز خواننده زن که بر صحنههای خشن شکنجه سوار شده که در ترکیب با نمای از بالای مجسمه آزادی، هم میتواند نویدبخش رهایی نهایی بوشتا از مخمصه باشد و هم به کار تکمیل فرم مورد نظر فیلمساز در استفاده خلاقانه از موتیفهای موسیقیایی میآید. البته اضافه شدن صحنههای دشوار و هیجانانگیزی نظیر تهدید بوشتا با آویزان کردن همسرش از هلیکوپتر در حال پرواز و تهدید به رها کردن دست او نیز از جمله امتیازات این صحنههای کوتاه و گذراست که ضمن تنوع بخشیدن به جلوههای بصری، این صحنهها را از کلیشه معمول بازجوییهای خشونتآمیز دور نگهداشته است.
خائن در فصلهای بعدی خود که زمانی معادل چهارپنجم انتهایی فیلم را تشکیل میدهند و به جلسات طولانی بازجویی و محاکمه بوشتا و هم قطاران سابقش در کوزا نوسترا اختصاص پیدا میکند، الگوی پرداخت داستان را بهسمت رویکرد شخصیتپردازانه برده و از داستانگویی تا حد زیادی فاصله میگیرد. بوشتا که تحتتاثیر خیانت بالاسریهایی که سالها به آنها و آرمانهای سازمانشان ایمان و اعتقاد داشته، شکسته و بهتزده به نظر میرسد و این بهتزدگی در بازی تحسینآمیز پیرفرانسسکو فاوینوبه به خوبی دیده میشود، با تشویقهای قاضی خوشبرخورد پرونده تصمیم نهایی خود را برای انتقام از آنها میگیرد. البته رسیدن به این تصمیم دشوار و اجرای آن، بهتدریج در طول جلسات بازجویی و با تدابیر قاضی در فراهم کردن امکانات رفاهی و اعطای فرصت صحبت با همسر و دیدار با تنها رفیق بازمانده از کشتارهای وسیع مافیا شکل میگیرد.
بلوکیو که دغدغههای سیاسی او بر کسی پوشیده نیست در صحنههای مربوط به شهادت بوشتا و سالواتوره کنتورنو در دادگاه، ضعف دستگاه قضایی ایتالیا و فساد سیستم حاکمه را که به پیدایش و غیرقابل کنترل شدن شبکه پیچیده مافیا انجامیده به شکلی آشکار به چالش میکشد. دادگاهی شلوغ و پر از هرجومرج به ریاست قاضی بیدستوپا و فاقد هرگونه کاریزمایی و متهمانی که با داد و فریاد و قلدری نظم و اقتدار دادگاه را زیر سوال میبرند همه قرینههایی از همان بیکفایتی ساختار قضایی ایتالیا هستند. اتفاقاً در یک قرینگی تصادفی در فیلم هم همین سکانسها بهخاطر زمان طولانی و خارج از حوصلهی مخاطبی که به آنها اختصاص داده شده نقش مهمترین پاشنه آشیل روایت را بازی میکنند هر چند کارگردان با تمهیداتی مانند تنوع زوایای دوربین، دیالوگهای کوتاه و رفتوبرگشتی (که با تصور پیشین تماشاگر از محاکمههای پرطمطراق و منولوگهای چند صفحهای کسالتبار اغلب آثار این ژانر تفاوتهای بارزی دارد) و استفاده از تعداد زیادی پلان متنوع و پرهیز از مکث بر متهمین و محاکمهکنندگان در هر صحنه، تا حدودی طولانی و خستهکننده بودن زمان این سکانسها را خنثی کرده ولی نه در آن اندازه که این ضعف به چشم نیاید.
فیلم با یادآوری دوباره عواطف انسانی بوشتا و تاکید بر تیراندازی نکردنش به سوی مرد محکوم به اعدامی که سالها پسرش را سپربلای خود قرار داده به اتمام میرسد و رنگآمیزی شخصیتی او در آخرین لحظات زندگی و در هنگام چشم بستناش از این دنیا با تیراندازی خیالیاش به سوی مرد محکوم تکمیل میشود تا تومازو بوشتا در فهرست نادمانِ نامدار تاریخ و سینما ثبت شود.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: