
برخی از بازیگران سینما حتی اگر خودشان بخواهند كه نقشی منفی بازی كنند، شكل و شاكلهی بازیهایشان و شخصیتهای شناخته شدهشان انگار اجاز نمیدهد در نقشهای منفی ظهور كنند، همانطور كه برخی از بازیگران سینما انگار اصولاً برای بازی در نقشهای منفی زاده شدهاند. در هنگام نوشتن این متن دستكم سه نام به ذهنم میرسد: ویلیام دیواین، همان جواهر فروش نادان در توطئهی خانوادگی (1976) اثر هیچكاك، آلفردو لتیری یا همان سولاتزوی پدرخوانده (1972) كه این فرار مرگبار (1972) را هم از او به خاطر داریم كه آنجا هم نقشی منفی دارد و لی وان كلیف كه اصلاً یكی از ویژگیهای هنر بازیگریاش را «اهریمنی بودنش» عنوان كردهاند. او همان «زشت» خوب، بد، زشت (1966) سرجیو لئونه است. در این میان برخی از بازیگران هستند كه وقتی نامشان برده میشود، جز نقشهای مثبت آنها را به یاد نمیآوریم. الدراد گریگوری پك، یكی از آنها است.
او نقش منفی دارد. در پسران برزیل (1978) [در ایران: توطئه در پاراگوئه] او یك نازی گریخته از دوران نازیسم است كه اكنون در گوشهای دیگر از دنیا مشغول شرارت است. با این همه نقش گریگوری پك در این فیلم از آن نقشهایی نیست كه علاقمندان بازیهایش در ذهن نگهاش داشته باشند. گریگوری پك با آن موهای تیره، قد بلند، تبسمی كه گهگاه بر روی صورتش نقش میبست و آرامشی كه حتی در بازیاش به نقش جیمی رینگو در تیرانداز (1950) ساختهی هنری كینگ دیده میشود. حتی سیبیل سیاهش هم نمیتواند به منفیتر شدنش كمكی بكند.یكی از نخستین نقش آفرینیهایش در سینما حضورش در طلسم شده (1945) در كنار اینگرید برگمن و در نقش جان بالنتاین است كه خیال میكند دكتر آنتونی ادواردز را به قتل رسانده و اكنون هویت او را برای خودش برداشته است. گریگوری پك در این فیلم هیچكاك، حتی میشود گفت درنقش قهرمانی رمانتیك ظاهر میشود. درواقع باید اینطور گفت كه او در طول سالهای فعالیتش در سینما، بیشتر نقشهایش اینگونه بودهاند و پژواكی از یك قهرمان رمانتیك را بازتاب میدهند كه در موقعیتهای غریبی به دام افتاده است. صحنههای دو نفرهی او و برگمن در این فیلم بسیار بیشتر از آن كه بازنمایی داستانی پرتعلیق و هیجانانگیز باشد، نمایانگر زوجی رمانتیك است كه نشان میدهند به كمك نیاز دارند. صحنهای مانند گردش دكتر ادواردز قلابی با دكتر كنستانس پترسون (اینگرید برگمن) و یا سكانس اتاق عمل كه دكتر ادواردز به هم میریزد، شاكلهی بازیگری گریگوری پك را به نمایش میگذارد.
پك در نقش دكتر ادواردز ضمن این كه آدمی گم و گیج است، به نوعی در رفتارش شیطنتهای كودكانهای نیز دارد كه این بخش از بازی پك در طول مسیر كاریاش به شخصیتهایی كه او بازی میكند افزوده میشود كه به وفور چنین چیزی را در فیلم وایلر میبینیم. او شخصیتی آسیبپذیر در این فیلم دارد كه در طول دوران بازیگریاش آن را انگار حفظ كرده است. به نظر میرسد این فیلم هیچكاك برای پك فیلم سرنوشتسازی بوده است.پك، قهرمانانی آسیبپذیر را به نمایش در میآورد. هری استریت در برفهای كلیمانجارو (1952) نیازمند عشق زنی است كه دستش را در كشاكش رخدادهای خطرناك زندگیاش بگیرد و به سلامت عبور دهد. این رمانتیك بودن را پك در تعطیلات رمی (1953) بار دیگر به نمایش میگذارد. جو برادلی با بازی او شخصیتی است رمانتیك كه انگار راهش را در شهری باستانی گم كرده و ناگهان شهزادهای از راه میرسد و انتخابش میكند اما فاصلهی شگفتانگیز طبقاتی میان این دو مانع بزرگی است. در موبی دیك (1956) اقتباس ناموفق جان هیوستن از داستان سترگ هرمان ملویل، گریگوری پك در نقش كاپیتان ایهب، نوع دیگری از شخصیت را به نمایش میگذارد كه در دوران كاریاش كمتر آن را سراغ داریم. آدمی كه كینهی یك وال را در دل دارد و این بار جز خشونت ذاتیاش چیزی از وی ساطع نمیشود.
استخوانبندی صورت، نگاهها و آرامشی كه در صورت پك مشاهده میشود و او را به تیپها و چهرههای غیرامریكایی بسیار نزدیك میكند، فرصتی را برای او پدید میآورد تا فرد زینهمان نقش مانوئل آرتیگز را اسب كهر را بنگر (1964) [در ایران: گروگان] به او بسپارد. فیلم، به تقابل ایمان و بیایمانی میپردازد كه در دو جبهه برابر هم صفآرایی میكنند. یك سو مانوئل و سوی دیگر یك كشیش كه تصمیم میگیرد جان مانوئل را نجات دهد. بازی پك در نقش مانوئل درواقع بعد تازهای به كارنامهی سینمایی وی میافزاید. مانوئل با بازی او آدمی است خسته از روزگار كه اكنون باید برود و مادر پیرش را برای واپسینبار ببیند اما این دیدار میتواند به بهای جان مانوئل تمام شود. ریش نتراشیدهی پك، آن كلاه كپی و كولهپشتی و چهرهای كه تقریباً در تمام طول فیلم عبوس است، خودبهخود پرسونای مبارزی به انتهای خط رسیده را نشانمان میدهد كه انگار جف كاستلوی سامورایی (1967) ساختهی ملویل را از روی شخصیت او ساختهاند. درواقع مانوئل نیز میداند كه خطر وجود دارد اما به «مصاف» وینولاس (آنتونی كویین) میرود.
گریگوری پك در سراب (1965) ساختهی ادوارد دیمیتریك، نقش دیوید استیلول را بازی میكند كه پژواكهایی از شخصیت دكتر ادواردز را در خودش دارد. مردی كه همه او را با نام دیگری میشناسند و او به هویت خودش شك میكند اما او درگیر توطئهای شده است. چهرهی نگران پك در این فیلم كه یادآور بازی و چهرهی او در طالع نحس (1976) نیز هست، یكی از خصیصههای بصری در بازیهای اوست. چهرهای نگران، تا حدی متفكر و البته اندكی ظنین به اتفاقهایی كه در اطراف دارند رخ میدهند. شاید نتوان این را به عنوان یك ویژگی عام در میان نسلهای دهههای 40، 50 یا حتی 60 بازیگران سینما جستجو كرد و تعمیم داد اما به طور كلی میتوان دید كه آنها بر اساس سوابق پذیرفتنی بازیهایشان نزد مخاطبان، بازیهای آیندهی خود را انتخاب میكردند. كلارك گیبل، لی ماروین، آلون دلون (شاید بسیار بیشتر) و در میان بازیگران زن كسانی مانند میا فارو، دایان كیتن، همواره بر اساس موفقیت یا عدم موفقیت آثار قبلیشان، بازی در فیلمهای سینمایی آینده را برنامهریزی كردهاند. به این معنا گیبل یك شب اتفاق افتاد (1934) بعدها كه به رت باتلر برباد رفته (1939) بدل میشود. نمونهها آنچنان زیاد هستند كه بحث به درازا خواهد كشید. گریگوری پك با تغییراتی همین الگو را در آثارش دنبال كرد. به نظر میرسد نقش دكتر ادواردز یا جان بالنتاین در فیلم هیچكاك تأثیری همیشگی بر بازیهای او داشته است و او هر بار و حتی در وسترنهایی مانند جدال در آفتاب (1946) برای خودش یك پا جان بالنتاین رمانتیك بوده است!
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: