۱۲ بهمن 1392 (ویژه جشنواره فیلم فجر) - شماره 470
چشمانداز ۴۷۰
فهرست فیلمها (به ترتیب الفبا)
80 میلیون/ آذر، شهدخت، پرویز و دیگران/ آرایش غلیظ/ آشغالهای دوستداشتنی/ آینهی مات/ ابرها در راهند/ ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه/ استاد اعظم/ اشباح/ اکنون، جویندهی قارچ [صیاد قارچ]/ امروز/ انارهای نارس/ با دیگران/ باد بر باغ نظر/ بازگشت/ بازی در نقش مردهها [بازی نعش]/ برادری اشکها/ برای گونگادین بهشت نیست/ برف/ بیداری برای سه روز/ بیگانه/ بیوکآقا/ پایان خدمت/ پسر کو ندارد نشان از پدر/ پنجاه قدم آخر/ پنجستاره/ پیرمرد/ تراژدی/ تصور کن/ تقاطع/ تمشک/ جایی برای زندگی/ جونود/ جینگو (روایت معلق)/ چ/ چند مترمکعب عشق/ چهرههای خندانتان را پنهان کنید [خندهات را بپوشان]/ حق سکوت/ حلقهها/ حیات در رگهای سرد/ خاطراتی برای تمام فصول/ خانهی پدری/ خانهی سیمین و جلال/ خانوم/ خانهای کنار ابرها/ خط ویژه/ خواب ابراهیم/ خوابزدهها/ در پناه بلوط/ در راه مدرسه/ دربست آزادی/ درهی اشکها/ درسهای هارمونی [یادداشتهای همآوازی]/ دنیای نو/ دو ساعت بعد، مهرآباد/ دوچرخهی پدرم/ دیوار/ ذره [جزیی از زمان]/ رد کارپت / رژیستور عقب مخاطب میگردد/ رنج و سرمستی/ روایت ناپدید شدن مریم/ روز رستاخیز/ زمان دریاچه/ زمان صفر/ زمستان آخر/ زنجموره/ زندگی جای دیگریست/ زندگی مشترک آقای محمودی و بانو/ سایهروشن/ سپیده/ سرگرد/ سزار باید بمیرد/ سیاوشان/ سیزده/ شاهزاده/ شب سکوت/ شب، بیرون/ شش قرن و شش سال/ شناسنامه/ شهابی از جنس نور/ شیار 143/ شیفتگی/ صورتهای ابریشمی/ طبقهی حساس/ طلا/ عاشقها ایستاده میمیرند/ عصبانی نیستم!/ عمر/ غفلت/ فردا/ فرشتهها با هم میآیند/ فصل فراموشی فریبا/ فیلم بعدی/ فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه/ قصهها/ کامیل کلودل 1915/ کلاشینکف/ کمی بالاتر/ لامپ صد/ لطفاً بوق بزنید/ ماماروش/ ماهی و گربه/ متروپل/ مردن به وقت شهریور/ مریم/ مریم/ مصایب میکلآنجلو [خیالات میکلآنجلو]/ ملبورن/ ملخی که غول شد/ مهمان داریم/ ناخواسته/ نارنگیها [فصل برداشت]/ نرمین تولیچ: بازیگر/ نیمروز و مکران/ والسا: مرد امید/ وطن [سرزمین]/ همه چیز برای فروش
نفسها حبس!: ملاحظاتی دربارهی سینمای ایران و جشنوارهی سیودوم
جشنوارهی سیودوم تصویری نسبتاً کامل از سینمای امروز ایران است. پر از فیلمهایی که برای دیدن هر یک از آنها دلایل متقاعدکنندهای وجود دارد. دربارهی جشنی صحبت میکنیم که یک سر طیف شرکتکنندگانش مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، رخشان بنیاعتماد، رضا میرکریمی، ابراهیم حاتمیکیا، احمدرضا درویش و کیانوش عیاری ایستادهاند و طرف دیگر فیلمسازان جوانی که آنها را پیش از این یا با فیلمهای کوتاهشان شناختهایم یا با دستیاری یا فعالیتهای تلویزیونیشان یا اصلاً اسمشان را هم نشنیدهایم! از آیینی حرف میزنیم که بین فیلمهای ریزودرشتاش، برخی یادگار دوران سپریشدهی مدیریت سینمایند و تعدادی بیشتر حاصل همین چهار پنج ماه گذشته. فرصتی عالی برای مقایسهی فیلمهایی که زیر سایهی سیاستهای متفاوت ساخته شدهاند...
ده شب بیپایان: مسابقهی سینمای ایران
شاهین شجریکهن: فهرست اولیهی فیلمهای این دوره از اوایل دی منتشر شد ولی نهایی شدنش چند هفته طول کشید و تا روزهای آخر هم همچنان اضافات، تغییرات و جابهجاییهایی روی آن انجام میشود. به همین دلیل نمیشود ریسک کرد و به برنامهی اعلامشده متکی بود. با توجه به تغییرها و جابهجاییهایی که در فهرست فیلمهای بخشهای مختلف جشنواره طی چند هفتهی اخیر به وجود آمد (و در سالهای گذشته هم نمونههایش فراوان بوده)، امسال هم ترجیح دادیم به جای گنجاندن مطالب فیلمها در بخشهای مختلف، همهی آنها را در یک بخش کلی زیر عنوان «سینمای ایران» بگنجانیم. مبنای کار ما فهرست اولیهای بوده که در نیمههای دی اعلام شد و البته تا آخرین روزهای انتشار مجله بارها تغییر کرده است. با توجه به امکان جابهجایی فیلمها و تصمیمهای دقیقهی نود و وقت اضافه، ترجیح دادیم مجموعهی کاملی از عنوانهای موجود آماده کنیم که اگر در آخرین لحظه مشکل فیلمی حل شد یا مراحل آمادهسازیاش بهموقع به پایان رسید و در جشنواره حاضر بود، جایش در این شماره خالی نباشد.
جسورتر از داستانپردازان: مسابقهی فیلمهای بلند مستند
کیفیت بالای تعداد زیادی از فیلمهای هفتمین جشنوارهی سینماحقیقت، گواه این ادعا است که سینمای مستند ایران در سالهای اخیر، در آینهداری زمان و انعکاس روح زمانه، پیشروتر و جسورتر از سینمای داستانی عمل کرده، هرچند که محصولاتش به چشم نیامده و امکان نمایش گستردهتر پیدا نکرده است. واقعیت این است که بخش عمدهای از محصولات سینمای داستانی با در انحصار داشتن حجم کامل سیستم پخش و اکران، و شانس داشتن مخاطب انبوه بالقوه، نشان اندکی از زمان و مکان ساخته شدنشان دارند و بعدها کمتر کسی است که در یک پژوهش فرضی مردمشناختی، جامعهشناختی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای شناخت ایرانِ این سالها، در مراجعه به این آثار چیز دندانگیری به دست آورد. اما بهجرأت میتوان گفت سینمای مستند در این عرصه بسیار موفقتر عمل کرده و مستندسازهای ما، چه در تنگنا و محدودیتها، و چه در آزادی عمل بیشتر و موقعیتهای فراختر، اغلب در ایفای نقش تاریخی خود موفق بودهاند.
فیلم خوب، موسیقی خوب: آهنگسازان جشنوارهی سیودوم
سمیه قاضیزاده: امسال هم مانند سالهای گذشته میتوان رد پای همکاریهای طولانی میان آهنگسازان و فیلمسازان را دید و دل خوش کرد که سینمای ایران در این زمینه روز به روز وارد فضایی حرفهایتر میشود. حامد ثابت که موسیقیهایش با قطعاتی که برای فیلمهای بهرام توکلی میساخت شنیده شد، پس از وقفهای که با ساخت موسیقی آسمان زرد کم عمق و ساخت موسیقی آن توسط حسین علیزاده در کارنامهی مشترک او و توکلی افتاد حالا بار دیگر با ساخت موسیقی بیگانه همکاریاش با توکلی ادامه یافته است. او البته ساخت موسیقیهای انارهای نارس، ملبورن و زندگی جای دیگریست را هم به عهده دارد تا این آهنگساز جوان پرکارترین سال سینماییاش را بهواسطهی سیمرغ سال گذشتهاش تجربه کند. حالا باید منتظر ماند و دید که آیا ثابت میتواند موفقیتی را که در ساخت موسیقی پرسه در مه و اینجا بدون من داشت دوباره تکرار کند؟ به نظر میرسد که حمید نعمتالله هم آهنگساز مورد علاقهاش را دیگر پیدا کرده و همکاریهای او و سهراب پورناظری همچنان با ساخت موسیقی آرایش غلیظ ادامه دارد. او آهنگسازی است که هم مؤلفههای موسیقی ایرانی را در قطعاتش حفظ کرده و هم نوگرایی مخصوص خودش را دارد که وضعیت سفید از نمونههای بارز آن است. در واقع بهخوبی مختصات موسیقی او با آثار نعمتالله هماهنگ شده است....
فعلاً همان در بر همان پاشنه: جایگاه جشنوارهی فجر در چشمانداز سیاستهای کلان سینمایی کشور
امیرحسین علمالهدی: شاکلهی تولید در سینمای ایران طی این سه دهه به دلیل عدم استفاده از فاکتورهای جذب مخاطب گسترده در فیلمها و اصرار بیش از اندازهی سیاستها بر محتوای آنها و فقدان عنصر سرگرمی در فیلمها و متعاقباً توسعهی سینمای شخصی در فیلمهای فیلمسازان و تأثیر منفی جشنوارهزدگی بر تولیدات سینمایی، و از دیگر سو افزایش سطحینگری در فیلمهای سینمای تجاری و کاهش انگیزه در میان فیلمسازان نخبه در ساخت تولیدات کیفی و نگاه سلبی دولتها به فیلمهای متفاوت سینمای ایران و توقیف این فیلمها و زاویهدار شدن جریانات مختلف فکری نزد تولیدکنندگان فیلم و افزایش انگیزه برای تأمین منافع فردی به جای تأمین منافع کلی سینما باعث شده تولیدات سینمای ایران به سمت تولیدات «یکبارمصرف» سوق پیدا کند...
چند نکته و توصیه در مورد فیلمهای اول: اصلاً فیلمهای جوانها را ببینید!
هوشنگ گلمکانی: چندی پس از اعلام فراخوان جشنواره، دفتر جشنواره رقم حیرتانگیزی را اعلام کرد: «... تا کنون 110 فیلم متقاضی حضور در جشنواره شدهاند که از این میان، 60 فیلم آثار اول سازندگانشان هستند.» یعنی بیش از نیمی از متقاضیان. تعداد فیلمهای اول، تا پایان مهلت ثبتنام که تعداد کل فیلمهای متقاضی از رقم 130 گذشت، به 65 فیلم رسید. یعنی حدود نیمی از متقاضیان. تولید این تعداد فیلم در یک سال البته چندان عجیب نیست زیرا در سالهای اخیر هم این رقم همیشه بیش از صد فیلم بوده که قطعاً به دلیل فضای جشنواره در آن سالها، تعدادی از فیلمهای تولیدشده به جشنواره ارائه نمیشدهاند. اما وجه حیرتانگیز این آمار، همین است که نیمی از آثار، نخستین فیلم بلند سازندگان آنهاست. آماری جهانی در این زمینه برای تطبیق و مقایسه نمیشناسیم اما بر اساس شنیدهها و تخمینها، به احتمال زیاد این یک رکورد قابلبررسی است...
بزرگداشتها | هما روستا: سینما با من بیگانه ماند
...هیچ احساسی دربارهاش ندارم چون همه چیز خیلی برایم گنگ است. ته دلم این احساس را دارم که من شایستهی بزرگداشت سینمایی نیستم، چون کاری در سینما نکردهام. ولی این بهانه برای من از این جهت خوب است که فرصت درددل پیدا میکنم. الان یک ساعت است دارم برای شما درددل میکنم و میگویم که در این سالهای طولانی چه چیزهایی را در دلم حمل کردم. میخواهم از فرصتی که به من دادهاید استفاده کنم و به «سینما» بگویم مراقب بازیگران جوان باشد و کمکشان کند که زندگی حرفهای بهتری داشته باشند. جز اینها، این بزرگداشت و هر بزرگداشتی برایم هیچ چیزی ندارد. باید اتفاق بیفتد و آن وقت احساسم را دربارهاش برایتان بگویم. ولی این قدر میدانم که هیچ اتفاقی، چیزهایی را که از دست دادهام به من برنمیگرداند. برمیگرداند؟
درخشش در ماه مهر
حمید لبخنده: ... دعوت به تمرین نمایشی به کارگردانی استاد سمندریان دعوت به اجرای مراسمی آیینی بود. سال 1358 برای من سالی شگفتانگیز و رنجآور بود. سالی که در حرفهایترین نمایش زندگیام، بر صحنۀ تالار وحدت بازیگری کردم و همزمان از بودن بر صحنه دچار وحشت شدم. از صحنه گریختم و به کارگردانی پناه بردم. در آن سال این موقعیت استثنایی را یافتم تا در نمایشنامۀ مردههای بیکفنودفن (ژانپل سارتر) به کارگردانی استاد سمندریان و در کنار بزرگانی همچون منوچهر فرید، ایرج راد، هما روستا و... ایفای نقش کنم. در تمرینها که از آپارتمان محل زندگی استاد و خانم روستا در خیابان کاخ آغاز و در تالار وحدت به اجرا رسید، همزمان کنجکاو کشف دو موضوع مهم و بههمپیوسته بودم. کشف کارگردانی و تحلیل لحظهبهلحظۀ استاد سمندریان از نمایشنامه و نقشها و از سوی دیگر کشف معماگونۀ رسیدن به شخصیت لوسی توسط هما روستا...
دختر شکلاتی شهرِ نمایش!
محمدعلی سجادی: همای عزیز
دختر شکلاتدوست دیروز و هنوز، که در دستدرازی به شهر شکلاتی، مهاجر کوچکی شدی در ششسالگیات و شهرهایی را دیدی که هنوز کسانی ندیده یا نرفتهاند اگر که دیده باشند در عکسها یا فیلمها. زبان گشودی در میان زبانها و در زمانهای بسیار راه آفرینش را برگزیدی وقتی که دیدی پدرت آوارهی آرمانخواهیهای دیروزش شد و مادر برابر این رؤیابافیهای کابوسشده، با جدایی مأنوس شد و از این رو تنهایی تو را برگزید. اما تو تنها رودرروی تنهایی ایستادی. چرا که تنهایی انگیزۀ عشق است و تو عاشق شدی تا از تنهایی بگریزی. برابر پدر که میخواست دکتر یا مهندسی شوی، سم لولههای آزمایش را مکیدی تا در تو ببینند آن دزدمونای پنهانشده را. مسافر این قطار یا آن هواپیما شدی، آن هم در آن سنوسال، از مسکو به آلمان و از آنجا به رومانی و... در ساحت گوته و بتهوون و برشت و... همراه سه خواهرت، به نیت سه خواهر چخوف، در نمایش به نمایش پرداختی و بازیگری را برگزیدی...
جهانگیر میرشکاری: سبک در صدا
...خیلی با کارگردانان سینما برای صدابرداری سر صحنه بحث کرده بودم. من در تلویزیون بودم و سریالهای زیادی را به این ترتیب صدابرداری کرده بودم ولی کارگردانان نمیپذیرفتند. برای برخی از آنها این موضوع قابلدرک نبود. میگفتند ما در خیابان فیلمبرداری داریم و شلوغی را چه کنیم؟ اولین کسی که این جسارت را به خرج داد، بهرام بیضایی بود و من باشو، غریبهی کوچک را سر صحنه صدابرداری کردم. یک سال بعد، یعنی سال 65 اجارهنشینها را هم به همین ترتیب صدابرداری کردیم....
مهدی هاشمی: زندگیام به خیال گذشت
...شاید اگر در کودکی به جای گردوبازی موسیقی یاد میگرفتم الان آدم دیگری بودم. زندگی ما با حسرت گذشت و خیلی کارها را نکردیم، خیلی مهارتها را یاد نگرفتیم، خیلی جاها نرفتیم. من هم یکی از آن آدمهایی هستم که در کودکی فضای مساعدی اطرافشان نبوده و چیزهایی که باید یاد میگرفتم و به حرفهام کمک میکرده را یاد نگرفتم. زندگیام تا حد زیادی به خیال گذشت؛ به خیالهای هپروتی. امیدوارم نسل جدید فرصتهای بهتری داشته باشند و بتوانند به آرزوها و خواستههایشان برسند.
گفتوگوی هایده صفییاری و سیلویا اینگمارسون: چند توصیه به تدوینگران جوان
نصیحت من به تدوینگرهای جوان این است که خوب گوش بدهند و حافظهی خوبی داشته باشند. در واقع حافظهشان را تقویت کنند چون بیش از هر چیز در کارشان به حافظهای تازه و آماده نیاز دارند. همیشه وقتیشناس و سر وقت آمادهی کار باشند. تدوینگران بیشترین زمان را با کارگردانها کار میکنند و کارگردانها باید بدانند که میتوانند به تدوینگر اعتماد کنند که همه مواد را دیده و دوره کرده و همین طور داستان را خیلی خوب میداند. کارگردان باید به تدوینگر اعتماد کند و باور داشته باشد که او داستان را میفهمد و میتواند جواب و راهحلهای خلاقانه ارائه دهد. خیلی مراقب اتاق تدوین خود باشید. آن را همیشه تمیز و مرتب نگه دارید. ناهار و زمان استراحت و قهوه خوردنتان را در اتاق نگذرانید. یادتان باشد که همیشه خودتان باشید ولی این به این معنی نیست که وقتی با کارگردان همعقیده نیستید جروبحث کنید و دعوا راه بیندازید. کارگردان میتواند عقاید سرسختانهی زیادی داشته باشد و متقاعدکننده باشد. خیلی آسان است که از سر وفاداری به عنوان یک تدوینگر گمراه شوید و این باعث خواهد شد که دیگر راهحلی برای متریال یا راشها نبینید...