نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » گزارش1392/07/11


صید اشباح با دوربین

گزارش اختصاصی از پشت صحنه‌ی پروژه‌ی جدید و عجیب گای مدن در کانادا

رامین صادق خانجانی


تورقی در صفحه‌های تاریخ سینما یادآور این واقعیت تلخ است که بخش قابل‌ملاحظه‌ای از میراث سینمایی جهان که از قضا شماری از آثار کلیدی استادان سینما را هم در بر می‌گیرد برای همیشه از میان رفته است. از سوی دیگر چه پرشمارند پروژه‌های کارگردانان نامی - در بسیاری موارد طرح‌های ر‌ؤیایی‌شان - که به دلایل گوناگون، از تأمین نشدن بودجه تا تغییر ناگهانی شرایط اجتماعی و سیاسی، هیچ‌گاه محقق نشده‌اند در حالی که چه ‌بسا می‌توانستد اتفاق غیرمترقبه یا نقطه‌ی عطفی در کارنامه‌ی سازنده‌ی خود باشند. تصور سوار شدن بر ماشین زمان و نجات این آثار از نابودی یا کمک به اجرای این فرصت‌های ازدست‌رفته می‌تواند رؤیای هر سینمادوست واقعی باشد. حالا در آستانه‌ی 120 سالگی سینما، فیلم‌سازی که تک‌تک آثارش نشان از شوری بی‌پایان به تاریخ سینما و شناختی دقیق از آن دارند تصمیم گرفته به این ر‌ؤیاها سر و شکل ببخشد و تصورهای خود از این آثار ناموجود را عملی کند. از نظر گای مدن، فیلم‌ساز کانادایی، این فیلم‌ها که اکنون تنها از طریق آن‌چه در موردشان نوشته شده و گاه عکس‌ها و مدارک به‌جامانده قابل‌دسترسی هستند به اشباحی می‌مانند که رها از مادیت‌شان هم‌چنان ذهن و دل شیفتگان سینما را مشغول خود ساخته‌اند و به این سبب است که او پروژه‌ی جدید خود را در مورد این آثار ازدست‌رفته - که ایده‌اش از بطن یک اینستالیشن  برآمده – جلسه‌های احضار ارواح (Seances)نام نهاده است. در این پروژه، کارگردان با الهام گرفتن از خطوط داستانی این آثار گم‌شده یا به مرحله‌ی عمل نرسیده، آن‌ها را از دریچه‌ی خیال خود دوباره مجسم می‌کند و به تصویر می‌کشد. فیلم‌برداری پروژه - که ظاهراً علاوه بر فیلم‌های کوتاهی که قرار است به‌صورت آن‌لاین پخش شوند ساخت یک یا دو فیلم بلند را هم در بر می‌گیرد - در چند مرحله و همه در گالری‌های هنری صورت می‌گیرد تا بنا به تصمیم کارگردان، بازدیدکنندگان هم بتوانند شاهد نحوه‌ی آفریدن این آثار باشند. مرحله‌ی نخست فیلم‌برداری سال گذشته در مرکز هنری پمپیدوی پاریس و با حضور بازیگرانی مثل اودو کی‌یر، ایزابلا روسلینی و ماتیو آمالریک به انجام رسید. اما مرحله‌ی بعدی که قرار بود پاییز پارسال در شهر فیلم‌ساز، وینیپگ، صورت بگیرد به تأخیر افتاد. سرانجام توافقی با گردانندگان گالری فی در مونترال منعقد شد که بر اساس آن فیلم‌های مربوط به این مرحله در این گالری و با بازیگران و عوامل بومی ساخته شوند.
حدود ساعت ده صبح به گالری که در بخش قدیمی شهر قرار دارد می‌رسم. طبق اعلام قبلی، فیلم‌برداری باید یک ساعت پیش‌تر آغاز شده باشد. پس از ورود به گوشه‌ای از طبقه‌ی هم‌کف هدایت می‌شوم که در آن قطعه‌هایی از دکورهای مربوط به فیلم‌برداری روزهای قبل و بعد، از جمله اتاق کنترل یک زیردریایی و دماغه‌ی یک قایق، به چشم می‌خورد. فیلم‌برداری در گالری فی برای حدود دو هفته در ماه ژوییه برنامه‌ریزی شده که هر روز به فیلم‌برداری یکی از این آثار تعلق دارد به استثنای یک فیلم طولانی‌تر که باید در دو روز فیلم‌برداری شود. امروز نوبت بازآفرینی فیلمی از سینمای فیلیپین است با عنوان  Dalagang Bukid محصول 1919 که می‌توان آن را دختر روستایی ترجمه کرد. البته این اسم به یک نوع ماهی محلی هم اطلاق می‌شود. از کارگردانش خوزه نپوموسنو به عنوان پدر سینمای فیلیپین یاد می‌شود. تمام فیلم‌های نپوموسنو  ـ جز یک فیلم که به گفته‌ی گای مدن اخیراً کشف شده - دستخوش تاراج زمان شده‌اند و هیچ اثری از آن‌ها نیست. فیلم اصلی که ظاهراً نخستین فیلم سینمای فیلیپین بوده ملودرامی است با داستان یک دختر گل‌فروش که والدین مقروضش به خاطر فشارهای اقتصادی او را برخلاف میل به نامزدی پیرمرد ثروتمندی درمی‌آورند اما خود او دل در مهر دانشجویی جوان دارد. ورودی سالن محل فیلم‌برداری با پرده‌ای از مخمل سیاه پوشیده شده و از پشت آن صدای کارگردان و دستیارش به گوش می‌رسد که بازیگران را هدایت می‌کنند. پرده را کنار می‌زنم و به گوشه‌ای که با طناب مشخص شده و به تماشاگران اختصاص یافته می‌روم. مدن از پیش گفته که به‌خاطر محدودیت جا و نیز زمان تصمیم گرفته هنگام فیلم‌برداری خبرنگاری در داخل صحنه و کنار عوامل نباشد. با دیدن محوطه‌ی نسبتاً کوچکی که خود به دو سه دکور کوچک‌تر برای صحنه‌های متفاوت فیلم تفکیک شده به او حق می‌دهم. البته مونیتوری هم در خارج محوطه نصب شده که فیلم‌برداری صحنه‌ها را به‌طور زنده نمایش می‌دهد. صحنه‌ی در حال فیلم‌برداری، قهرمان زن و مرد فیلم ـ همان دختر گل‌فروش و دانشجوی جوان ـ را به تصویر می‌کشد که ظاهراً در ساحلی سرگردان هستند. پشت سر بازیگران، صحنه‌ای از یک جنگل استوایی به صورت بک‌پروجکشن نمایش داده می‌شود و مدن و فیلم‌بردارش هر دو دوربین‌به‌دست گام برداشتن آن دو را در حالتی از سرگردانی و نگرانی در نماهایی با ابعاد متفاوت ثبت می‌کنند. زمانی که وارد می‌شوم کار روی این صحنه تقریباً رو به پایان است. پس از کات دادن کارگردان و روشن شدن چراغ‌های صحنه گروه به دکور دیگری در عمق صحنه می‌روند تا صحنه‌هایی از فیلم را که در اتاق قهرمان مرد فیلم می‌گذرد فیلم‌برداری کنند.
مدن پس از بازدید از دکور تصمیم می‌گیرد پشه‌بندی که در بالای تخت‌خواب آویزان است، دورادور آن گسترده شود تا بتواند از قابلیت آن برای تغییر بافت تصویر استفاده کند. مسأله‌ی بعدی چگونگی ایجاد نسیم ملایمی است که پشه‌بند را به اهتزاز دربیاورد بی‌آن‌که آویزهای نصب‌شده در مدخل دکور را که قرار است نمای عمومی صحنه از پشت آن‌ها گرفته شود بیش از حد تکان دهد. تأکیدهای کارگردان بر استفاده از عناصر مختلف برای افزودن بافت به تصاویر و نیز استفاده از دکورهایی به‌وضوح مصنوعی، یادآور حال‌و‌هوای فیلم‌های اشترنبرگ به‌خصوص فیلم آخرش است. بالاخره گروه بر سر محل قرارگیری پنکه‌ی تولید باد به توافق می‌رسند و قرار می‌شود برای ایجاد جلوه‌ی مورد نظر، پنکه به‌طور مرتب به جهت‌های مختلف حرکت داده شود. پس از تمرینی مختصر، نماهای عمومی از پشت رشته‌های آویزان گرفته می‌شوند در حالی که سرعت وزش پنکه گاهی به دستور کارگردان تغییر می‌کند. در این صحنه قهرمان مرد فیلم سعی دارد توجه محبوبش را به خود جلب کند اما دختر ـ که نقش‌اش را کلارا فوری، رقصنده‌ی معروف ساکن مونترال بازی می‌کند ـ بی‌توجه به او سرگرم اکتشاف گوشه و کنار محل زندگی اوست. مدن به انگلیسی گروه را هدایت می‌کند، اما دستیارش و فیلم‌بردار گاهی باید جزییاتی را به فرانسه به عوامل گوشزد کنند.
پس از نماهای عمومی، مدن به سراغ دوربین خودش می‌رود تا نماهای تکمیلی را از داخل اتاق بگیرد. با پایان فیلم‌برداری این صحنه، گروه آماده‌ی گرفتن صحنه‌ی بعدی در همان دکور می‌شود. از جایی که ایستاده‌ام به‌دشواری می‌شود تغییرهایی را که گروه انجام می‌دهد دید، اما برای لحظه‌ای چشمم به دستی می‌خورد که از میان تخت‌خواب بیرون زده و بعد متوجه می‌شوم دو نفر در زیر تختخواب قرار است عروسک‌هایی را حرکت بدهند. مدن گریم بازیگر مرد را کنترل می‌کند و از گریمور می‌خواهد کبودی‌های صورتش را بیش‌تر کند. در این صحنه قهرمان زن فیلم ناگهان متوجه پدیدار شدن گورزاد‌هایی روی تخت می‌شود که شروع به آواز خواندن می‌کنند. عروسک‌گردان‌ها آواز را به‌طور کامل اجرا می‌کنند، با این حال این صحنه بدون صدا فیلم‌برداری می‌شود چرا که ظاهراً سازندگان فیلم حق (رایت) استفاده از آواز را ندارند. سپس برای اولین بار صدابردار و متصدی کلاکت در صحنه ظاهر می‌شوند تا نماهای خیلی درشتی از بازیگر زن فیلم که در آن‌ها قرار است واکنش حیرت خود را با کلماتی معدود ادا کند گرفته شوند. پس از دو سه برداشت، کارگردان به نتیجه‌ی مورد نظر می‌رسد و چراغ‌های صحنه دوباره روشن می‌شود تا گروه خود را برای صحنه‌ی بعدی آماده کند که باز هم در محوطه‌ی همان دکور قبلی می‌گذرد که حالا تخت‌خواب از آن خارج شده است. برای این صحنه بازیگر زن نسبتاً میان‌سالی به صحنه فراخوانده می‌شود که به سبک اواخر قرن نوزدهم لباس پوشیده و گردن‌بندی نورانی به گردن دارد که با برق روشن شده. او نقش زن اسرارآمیزی را بازی می‌کند که بر قهرمان زن فیلم ظاهر می‌شود. با پایان برداشت این صحنه، فیلم‌برداری به مدت یک ساعت برای ناهار متوقف می‌شود. ظاهراً بخش عمده‌ای از عوامل را افراد غیرحرفه‌ای تشکیل می‌دهند. گفت‌وگوی چند نفر از حرفه‌ای‌های گروه به گوشم می‌رسد که از این وقفه‌ی طولانی گلایه می‌کنند. خوش‌بختانه برخلاف انتظار آن‌ها ـ حداقل در آن روز ـ این وقفه طولانی‌تر نمی‌شود و گروه اندکی پس از یک ساعت اعلام‌شده کار را از سر می‌گیرند.
در این فاصله و پیش از بازگشت به صحنه، مدن را در حال نوشیدن قهوه در خارج از محوطه‌ی فیلم‌برداری می‌یابم و برایم تعریف می‌کند که فیلم‌برداری در آرت گالری وینیپگ به دلیل کم‌کاری تهیه‌کنندگانش به‌هم خورده؛ آن‌ها برای تأمین بودجه‌ی مازاد مورد نیاز بر آن‌چه آرت گالری در اختیارشان قرار داده بود اقدام‌های لازم را انجام نداده بودند و او هم از این موضوع بی‌اطلاع بوده است. می‌گوید پس از پایان این پروژه نمی‌داند چه پیش می‌آید و شاید حتی به فکر بازنشستگی از کار در سینما بیفتد که البته امیدوارم در این یک مورد حرفش جدی نباشد. می‌پرسم آیا تعهد به فیلم‌برداری هر فیلم کوتاه در یک روز برایش دشوار نبوده؟ و او می‌گوید غیر از دو روز نخست که فیلم‌برداری زودتر تمام شده، در روزهای بعدی گروه مجبور بوده اضافه بر ساعت مقرر کار کند تا فیلم‌برداری مربوط به آن روز به پایان برسد.
برای نخستین صحنه‌ای که پس از بازگشت گروه ضبط می‌شود دایره‌هایی از لامپ‌های رنگی کوچک در همان محوطه‌ی قبلی روی زمین چیده می‌شود. کلارا در مرکز آن می‌ایستد و زن مرموز از صحنه‌ی قبلی به همراه پیرمردی در کت‌و‌شلوار یک‌دست سفید و کلاه ملون در حالی که شیشه‌هایی محتوی یک مایع دارند دور او می‌گردند تا گویی بر سر تملک او یکدیگر را به چالش بکشند. مدن گاهی از آن دو می‌خواهد که جهت گردش خود را عوض کنند. در زیر گریم پیرمرد، لویی نگین بازیگر چند فیلم قبلی مدن را تشخیص می‌دهم که حالا از نزدیک، شبح سبک‌بار سوراخ قفل کم‌تر قابل‌تشخیص است و این خود ‌می‌تواند دلیلی بر جادوی دوربین مدن باشد. صحنه‌ی بعدی فیلم‌برداری در دکور دیگری در همان محوطه که از محل ایستادن ما دورتر است انجام می‌شود و قرار است یک کلوب شبانه در کنار دریا را به تصویر بکشد. گروه نیم ساعت فرصت دارد تا صحنه را نورپردازی کند. حالا گنجایش محوطه‌ی مخصوص تماشاگران تکمیل شده و یکی از عوامل نوار جداکننده را قدری جا‌به‌جا می‌کند تا فضای بیش‌تری ایجاد شود. حالا می‌توانم با جا‌به‌جا شدن، مستقیم در برابر دکور باشم و صحنه را بهتر نظاره کنم.
در این فاصله یکی دیگر از حاضران توجهم را به تصویری که در پشت سرم به دیوار چسبانده شده جلب می‌کند: تصویری از نشان صلیب (سسیل ب. دمیل) که ظاهراً به عنوان منبع الهام برای کارگردان و گروه در آن‌جا قرار داده شده است. با حاضر شدن نور، مدن و بازیگرانش به صحنه بازمی‌گردند. در این صحنه قرار است شخصیتی که کلارا نقش‌اش را بازی می‌کند در حالی که ظاهراً دچار فراموشی شده از کنار مردانی در حال ماهی‌گیری بگذرد و به آن‌ها گل بفروشد در حالی که در عمق و روی صحنه سه دختر  ـ که بر خلاف دیگر بازیگران ظاهر فیلیپینی دارند ـ رقصی ظاهراً سنتی انجام می‌دهند. علاوه بر بازیگران فیلم چند آدمک مقوایی در عمق و جلوی صحنه‌ی رقص جاگذاری می‌شود. پس از تمرین اولیه که آن هم فیلم‌برداری می‌شود، کارگردان در مورد هدایت نورافکنی که قرار است بر صحنه‌ی رقص بتابد دستورهایی می‌دهد و نماهای عمومی صحنه گرفته می‌شود. سپس دوباره دوربین خود را برمی‌دارد تا به قول خودش درون صحنه برود و دوباره صحنه را این بار از فاصله‌ی نزدیک‌تر و نیز نمای نقطه‌نظر بازیگر فیلم‌برداری ‌کند. اما ظاهراً آن چه فیلم‌برداری کرده برای او کافی نیست و به نظرش صحنه هنوز جای کار و کشف دارد. این بار تصمیم می‌گیرد به همراه فیلم‌بردارش بازیگر را در طول مسیر دنبال کند. به عنوان نماهای تکمیلی، بازیگران و آدمک‌های مقوایی در نماهای بسته‌تر در کنار هم فیلم‌برداری می‌شوند. در صحنه‌ی بعد بازیگر زن باید آوازی را اجرا کند و سپس در حالی که خود را در گذشته و در شغل پیشین‌اش به عنوان رقصنده‌ی کلوب تجسم می‌کند با بازمانده‌ی نیرویش خود را روی صحنه بکشاند و به گروه رقصندگان که به تشویق حاضران پاسخ می‌دهند ملحق شود. در برداشت اول کلارا - که در فواصل فیلم‌برداری صحنه‌های مختلف میان محوطه‌ی فیلم‌برداری و بیرون او را در رفت‌وآمد و در حال تمرین آواز می‌بینم - ظاهراً بخشی از آوازش را فراموش کرده و کار به برداشت دوم می‌کشد.
با پایان فیلم‌برداری این صحنه ظاهراً کار امروز برای لویی نگین تمام شده و کارگردان ضمن تشکر از او از همکارانش می‌خواهد که تشویقش کنند. پس از پایان صحنه‌های مربوط کلوب و پس از آن‌که بیش‌تر بازیگران با گرفتن صحنه‌های‌شان استودیو را ترک کنند، دوباره به همان محلی که در ابتدای روز مشغول به کار بودند برمی‌گردند تا صحنه‌ی دیگری را در برابر پرده‌ی پِلِی‌بک فیلم‌برداری کنند. این بار دوربین بر سه‌پایه و در سطحی نزدیک به زمین مستقر است و چند ردیف از گل‌های مصنوعی در برابر پرده ردیف می‌شود. در این صحنه دختر گل‌فروش در میان دشت گل‌ها به هوش می‌آید و با چیدن یک دسته‌گل صحنه را ترک می‌کند. پس از تنظیم قاب، صحنه در دوسه برداشت و بدون مشکل خاصی گرفته می‌شود. تنها قسمت باقی‌مانده از فیلم‌نامه صحنه‌ای است که باید با استفاده از پرده‌ی سبز که در محوطه‌ای دیگر نصب است فیلم‌برداری شود و مدن از پیش گفته که می‌توان فیلم‌برداری را از طریق نمایشگر مستقر در سالن تماشا کرد. اما ساعت حالا از شش گذشته و فیلم‌برداری از زمان پیش‌بینی‌شده فرا رفته و زمان آن رسیده که گالری درهای خود را به روی بازدیدکنندگانش ببندد. مسئول گالری به من و چند تماشاگر باقی‌مانده اطلاع می‌دهد که زمان ترک گالری فرا رسیده است. با وجود کنجکاوی در مورد کار مدن با پرده‌ی سبز، ناچار با او خداحافظی می‌کنم و از ساختمان گالری خارج می‌شوم.
در عصر آفتابی مونترال قدم‌زنان به سمت ساحل می‌روم تا لَختی بر نیمکتی بنشینم و به پاهایم پس از چند ساعت ایستادن مداوم استراحتی بدهم. سعی می‌کنم آن‌چه را که شاهد ضبطش بوده‌ام به هم ارتباط دهم و داستان این شبح-فیلم را در ذهن خود بازآفرینی کنم. به این فکر می‌کنم که آیا آن‌چه دیده‌ام مواد کافی را برای آفرینش یک فیلم در اختیار کارگردان قرار می‌دهد و این‌که چه‌گونه این فیلم‌های کوتاه قرار است حس فیلم‌های بلندی را که برای تماشاگر امروز دیگر وجود خارجی ندارند منتقل سازند. با ندانستن جزییات در مورد قالب نهایی مورد نظر و نحوه‌ی نمایش فیلم‌ها در کنار یکدیگر، پاسخ به این پرسش‌ها چندان آسان نیست. با تصوراتم در مورد فیلمی که هنوز تکمیل نشده، ذهن من باید درگیر فراخوانی یک شبح سینمایی شده باشد؛ شبحی که هنوز جسمش کامل شکل نگرفته و پس از تکمیل جسم به برکت فناوری دیجیتال و سهولت نسخه‌برداری قرار نیست آن را هم‌چون اسلاف خود به‌آسانی رها کند.

آرشیو

فراخوان اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۴)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: