
موقعیت بچه Child's pose
کارگردان: کالین پِتِر نِتزِر. فیلمنامه: رَزوان رادولسکو، پتر نتزر. بازیگران: لومینیتا جرجیو (کورنلیا)، باگدان دومیتراکه (باربو)، ناتاسا راب (اُلگا)، ایلینکا جویا (کارمِن). محصول 2013 رومانی، 112 دقیقه.
کورنلیا که زنی از طبقهی مرفه است در تلاش است تا کنترل زندگی تنها پسرش را در دست بگیرد. اما ناگهان واقعهی هولناکی رخ میدهد و طی یک تصادف پسر او کودک خردسالی را زیر میگیرد و میکشد...
مهمترین ویژگی موقعیت بچه را میتوان در طراحی حرکات پرتنش دوربین به منظور دستیابی به فضاهای مستندگونه جستوجو کرد. حرکت لغزان دوربین، قاببندیهای متغیر و استفاده از تمهید جامپکات از همان ابتدا هشدار اولیه را به مخاطب میدهد که قرار است یک فاجعهی انسانی رخ دهد و حجم بالای تجملات و زرقوبرق مادر (کورنلیا) و اطرافیانش که برای او جشن تولد گرفتهاند در برابر حقیقت تلخ تصادف و در واقع رفتار تقدیرگونهی طبیعت بیفایده خواهد بود. تمرکز معنایی روایت بیشتر روی مادر است تا روی پسرش یا خانوادهی مقتول، پس روابط او با آدمهای پیرامونش مانند یک منشور، ابعاد پنهان شخصیت و زندگی او را آشکار میسازد؛ روابطی که مهمترینشان رابطهی کورنلیا با پسرش است. کورنلیا به عنوان شخصیتی که خودش را برتر از دیگران میداند، تمام سعیاش را به خدمت میگیرد تا در جایگاه یک زن مقتدر ظاهر شود. او حتی بیشتر از پسر و عروسش به آبوآتش میزند و حاضر است هر گونه تحقیر شدن را به جان بخرد تا یگانه دلخوشی زندگیاش را حفظ کند؛ پسری که به گمان او قدر مهر مادری را نمیداند. در واقع ابعاد تلاش کورنلیا در برابر انفعال پسرش طوری در روایت پرداخت شده که مخاطب را از جستوجوی مقصر برحذر میدارد و کارگردان بیشتر سعی میکند تا با رویکردی نسبی به آدمها به عنوان موجودات گرفتار در یک فاجعهی انسانی نگاه کند که این موضوع به کمک ساختار پر جزییات فیلم بهخوبی به بار مینشیند.
خانوادهی کورنلیا بهظاهر خوشبخت و آرام هستند اما در باطن از کوچکترین ارتباط عاطفی با یکدیگر عاجزند؛ دقیقاً برعکس خانوادهی پسر کشتهشده که میگویند او را با عشق بزرگ کردهاند و حالا نمیتوانند نبودش را تحمل کنند. در ابتدای فیلم عمه به کورنلیا تشر میزند که چرا به جای یک فرزند، دو فرزند نداشته تا بهتر بتواند حق انتخاب داشته باشد. مشابه خانوادهی مقتول که دو فرزند دارند و کورنلیا از همین موضوع برای تقاضای بخشش از آنها بهره میگیرد؛ همان پسری که هنگام ورود آنها به خانه مشغول دوچرخهسواری است و با دوچرخه یک بار دیگر به موقعیت تصادف و جاده ارجاع داده میشود. از سوی دیگر کورنلیا با آگاهی از توجه پسرش به بچه، از عروسش میخواهد که خواستهاش را عملی کند اما او میگوید که دغدغهی بچه ندارد و خود شوهرش هم متقاعد شده که نباید بدون وجود عشقی میان والدین، بچهدار شوند. همسر باربو از ازدواج قبلی خود یک دختر دارد و به همین خاطر نمیخواهد اشتباهش را یک بار دیگر تکرار کند. اما کورنلیا اصرار دارد که از عروسش نیز شخصیتی مثل خودش بسازد. او شوهر خود را احمق خطاب میکند و پسرش را در جایگاه شوهر، احمق تصور میکند تا سلطهجویی و اقتدار خود و زنان پیرامونش را تشدید کرده باشد. کورنلیا وقتی به سن عروسش بود با آوردن بچه سعی داشت پایههای زندگی خودش را محکم کند اما حالا مشخص میشود که خانهای روی آب ساخته است. باربو و همسرش میخواهند یک پایان تلخ را رقم بزنند به جای اینکه مانند کورنلیا و اطرافیانش در جهت یک تلخی بیپایان حرکت کنند. در واقع زنان در طول داستان حضور مؤثر و فراگیری نسبت به مردان دارند؛ از عمه که کورنلیا به کمک او نزد پلیس میرود تا خود کورنلیا که بهتنهایی تمام بار مسئولیت تصادف را به دوش میکشد اما در انتها این پسر اوست که دل به دریا میزند و تحقیر نگاه دیگران را به جان میخرد تا بر استقلال فکری و عملی خود تأکید کرده باشد؛ استقلالی که به کمک میزانسن ظریف صحنهی آخر حتی در نشستن او در ماشین هم نمود عینی پیدا میکند. مادر و همسر او جلوی ماشین نشستهاند اما او تنها در صندلی عقب حضور دارد. در پایان فیلم که نقطهی اوج آن هم هست، باربو با پدر پسر مقتول روبهرو میشود. در این سکانس کارگردان به جای پرداخت احساساتی ملاقات آنها یا استفاده از هر گونه نمای نزدیک از واکنششان نسبت به همدیگر، تنها از زاویهی دید آینهی بغل ماشین یا شیشهی عقب، آنها را نشان میدهد که همین میزانسن هوشمندانه باعث میشود تعلیق صحنه چند برابر و مخاطب دچار تردید شود که آنها چه واکنشی نسبت به هم خواهند داشت؛ چون طبق روحیات پدر هر عکسالعملی میتواند از او سر بزند. اما آنها با چند جملهی ساده و نگاه و سکوتی که سرشار از ناگفتههاست با همدیگر دست میدهند و قضیه به طور موقت حل میشود تا در نمای پایانی با تأکید بر بستن کمربند توسط مادر و عروس، نوعی امنیت و آرامش موقتی میان آنها نمودار شود.