سریالسازی در شبکهی نمایش خانگی، در شرایطی رونق دارد که تولید در تلویزیون با رکود مواجه است و بسیاری از مجموعههای خرد و کلان این رسانه بدون کمترین اثرگذاری در جامعه، تولید، پخش و فراموش میشوند. تعدادی از مهمترین چهرههای تلویزیون که روزگاری پربیننندهترین مجموعهها را میساختند، در سالهای اخیر مشغول سریالسازی برای شبکهی نمایش خانگی بودهاند. البته کارنامهی اغلب این کارگردانها در این حوزه نمرهی قبولی نگرفته و شکست این آثار، نشاندهندهی دشواریهای تولید و اهمیت رقابت و جذب مخاطب در این فضاست.
پس از مهران مدیری، بیژن بیرنگ و داود میرباقری، امسال نوبت به حسن فتحی رسید که با شهرزاد وارد این عرصه شود. مجموعهای که ظاهراً در ادامهی سبک مجموعهسازی فتحی است و مؤلفههای آشنای آثار این کارگردان را دارد. حضور ترانه علیدوستی که پیشتر در مجموعهای مقابل دوربین نرفته و عمدهی فعالیتش را با وسواس و حساسیت معطوف به سینما و نقشهایی ویژه کرده، یکی از مهمترین جذابیتهای سریال شهرزاد است. علاوه بر شهرزاد، مجموعهی طنز سیگنال موجود است (مهدی مظلومی) که قرار بود از کانال سه پخش شود، اواخر شهریور وارد بازار شد. مهران مدیری هم با عطسه دوباره وارد رقابت شده و البته همچنان خیلیها چشمبهراه ادامهی سریال جنجالی در حاشیه هم هستند که بناست بهزودی از تلویزیون پخش شود. یکی دیگر از مجموعههای مهم شبکهی نمایش خانگی دندونطلا ساختهی داود میرباقری است که این روزها سروصدای زیادی به پا کرده و جزو مهمترین عناوین ویدئویی است.
میرباقری سال 92 و پس از فراغت از ساخت مجموعهی عظیم مختارنامه، به سراغ شبکهی نمایش خانگی آمد. شاهگوش از معدود مجموعههایی بود که از نظر اقتصادی به سوددهی رسید و سرمایهگذارش را ترغیب کرد که دوباره در این عرصه فعالیت کند. دندونطلا که با نگاه به نمایشنامهی موفقی با همین نام به نویسندگی و کارگردانی میرباقری ساخته شده، اثری است گرم و دوستداشتنی در ستایش هنر نمایش و به طور ویژه سیاهبازی که ریشهای دیرینه در آیینهای نمایشی و سنتی ایرانی دارد. به این ترتیب میرباقری همان مسیری را که سالهای پیش پیموده بود، با رفتوبرگشت میان دو حوزهی مورد علاقهاش یعنی «تاریخ» و «نمایش ایرانی» طی میکند و یکیدرمیان سریال تاریخی و سریال وامگرفته از سنتهای نمایش ایرانی میسازد. دندونطلا حاصل دلبستگی سازندهاش به فرمهای قدیمی و اصیل نمایش در ایران است و البته داستانش در بستری اتفاق میافتد که به مطرح کردن مایههای تاریخی و اجتماعی هم راه میدهد.
میرباقری که بیشتر عمر حرفهای خود را سرگرم ساخت سریالهای عظیم تاریخی - مذهبی بوده، در دندونطلا به سراغ روایتی رفته که از آغاز تماشاگر را با خود همراه میکند. قصهی دلدادگی لوطی به زنی حاشیهنشین بستری است تا او تحولات اجتماعی یک دورهی خاص تاریخی را به تصویر بکشد. دورانی که با هجوم مدرنیته به جامعهای هنوز سنتی و حتی روستایی، ارزشهای اخلاقی کهن به یغما میروند و طبقات مختلف اجتماع در نوعی سرگردانی روزگار میگذرانند. در دل چنین شرایطی است که نیر (ستاره اسکندری) به عنوان زنی پاکدامن و قوی، شخصیت سمپاتیک و قهرمان مجموعه میشود. زنی عامی که تن به جبر زمانه نمیدهد و میکوشد سرنوشت خود و فرزندش را تغییر دهد. هرچند مرگ نابههنگام و تراژیک او در دل شب، خط بطلانی بر آرزوهای اوست. بستگی حسی میان او و تماشاگر، مهمترین قلابی است که کارگردان برای درگیر کردن مخاطبانش در اختیار داشته و در کنار اینها، شخصیتپردازی و طراحی خصوصیات جالب و توجهبرانگیز برای آدمهای قصه هم کمک میکند که مخاطب با اشتیاق به تعقیب قسمتهای بعدی سریال بپردازد. حتی شخصیتهای معمولی سریال هم جالب طراحی شدهاند، چه برسد به شمایلهای اگزوتیکی مثل قنبر دیزل (مهدی فخیمزاده) که با بازی پرانرژی بازیگرش تبدیل به منبع جذابیت سریال شده و خیلی سخت میتوان کنجکاو پیگیری داستان زندگیاش نشد.
میرباقری در دندونطلا فرهنگ و هنر اصیل ایرانی را ستایش میکند، همان طور که در مجموعههای مختارنامه، مسافری از ری، معصومیت ازدسترفته و امام علیع چنین کرده بود و البته این عشق به فرهنگ ایرانی مانع نگاه انتقادی او به بعضی مرامها و آیینها نیست. قنبر دیزل یک لوطی است که طبق کلیشهها باید نماد معرفت و مردانگی باشد، اما ضدقهرمان قصه و سرمنشأ بدبختی نیر و آتش (حامد بهداد) است. میرباقری گرچه دنیای کلاهمخملیها را ترسیم کرده اما با نمایش پلشتی و رذالت آنها، تصویر پوشالیشان را نقد میکند. در دل این درام شخصیت عنایت سرخوش (حمید آذرنگ) به عنوان هنرمندی متعهد، آرمانخواه و غمخوار طبقهی فرودست جایگاهی ویژه مییابد. سرخوش سیاهبازی را محملی مؤثر برای نقد شرایط اجتماعی میداند و میکوشد از این هنر سنتی پاسداری کند. برخورد جامعهی انقلابی با او و هنرش در سکانسی که تماشاگران به سرخوش حمله میکنند، در عین حال که کارکرد دراماتیک در قصه دارد، بیانکنندهی تحولات یک دورهی ملتهب اجتماعی است. برای سریالی که موفقیت و شکستش مستقیماً با انتخاب مردم سروکار دارد، گنجاندن این لایهی زیرین پرمایه و نزدیک شدن به مفاهیمی که شاید مخاطب عام حوصلهی شنیدن و فکر کردن به آنها را نداشته باشد، ریسکی حیاتی بوده که میرباقری پذیرفته تا سریالش سطحی و فاقد دلالتهای عمیق اجتماعی و سیاسی جلوه نکند. در این میان مهمترین چالش کارگردان این بوده که این بنمایهی عمیق مفهومی را طوری در دل سریال بگنجاند و چنان با مهارت تلنگرهای سیاسی و اجتماعی را لابهلای داستان جای دهد که مخاطب عادی حوصلهاش سر نرود و سریال را پس نزند. حاصل کار این شده که مخاطب دندونطلا را به اعتبار قصهی گرم و شخصیتهای دوستداشتنیاش دنبال میکند و در پیچوخم داستان، اشارههای جدی و مفهومی سریال را هم تاب میآورد، بدون آنکه حس کند به تماشای مجموعهای گندهگو و شعارمحور نشسته یا مجبور شده حرفها و اشارههای مهم سیاسی و اجتماعی را پذیرا شود.
در یکی از فصلهای دندونطلا، عنایت سرخورده از نیر گلایه میکند و میگوید: «نمیدونستم این روزا عشق حرف رکیکیه.» این جمله را میتوان جانمایهی اثر دانست. ما هم مثل عنایت، طوفانزدهی این روزگار محنتزا و تلخیم.