سخت اندر سخت. ساخت فیلم کمدی در حوزهی سینمای دفاع مقدس، شایستهی چنین عبارتی است. در سینمای جنگ ما یا همان سینمای دفاع مقدس که ژانر اختصاصی سینمای ماست و بهنوعی نمونهی مشابه خارجی ندارد، ورود به بخش کمدی آن، درست مثل شمشیر دولبه است. سازنده چنین فیلم کمدی/ جنگیای باید مثل یک متخصص و جراح مغز عمل کند که اگر کارش را خوب انجام دهد به فیلمی مانند لیلی با من است یا همین ضدگلوله میرسد که در تاریخ سینمای جنگ میماند و میشود دربارهاش نوشت و آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داد.
سینمای جنگ ما که بر بُعد معنوی، حالات روحی و جسمی رزمندگان و نحوهی دفاع از میهنمان تمرکز داشته است، تفاوتی بنیادین با سینمای عضلانی و سلاحمحور هالیوود دارد. از این رو طبیعی است که آثار کمدی/ جنگی سینمای ایران هم با نمونههای هالیوودی و غربیاش که بر هجو جنگ و لودگی جنگجویان استوارند قابلقیاس نباشند. حساسیت کمدی جنگی را میتوان از همان نامگذاری اولیهی فیلمهایی دریافت که قرار است در این حوزه ساخته شوند. فیلم ضدگلوله ابتدا نامهایی مانند «غیرمجاز» و «بزن بریم بهشت» داشت که هر دو اسم از اسم فعلی جذابترند؛ درست مثل عنوان فیلم کمال تبریزی که هجده سال پیش در همین حوزه ساخته شد و از اسم کوتاهی مثل «رؤیای صادق» به اسمی در حد یک جمله لیلی با من است تغییر پیدا کرد. تعویض مداوم اسم فیلمنامه نشان میدهد که متولیان و سازندگان همچنان به نحوهی نامگذاری این دست فیلمها حساسند. به نظر میآید نه تکلیفشان با این دست کارها مشخص است و نه به سازندگان و سوژههایشان در ابتدای امر اعتمادی دارند و ترجیح میدهند ضرب فیلم را حداقل در اسم بگیرند و با نامهای خنثی کار را پیش ببرند.
حساسیت دیگر، پرداختن به موضوعات جنگی است که حساسیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مانع نگاه کمدی و نقادانه به دلایل بروز جنگ، ارکان آن از فرمانده تا رزمنده و... میشود. بنابراین فیلمنامهنویس با دستانی بسته فقط یک الگو را در اختیار دارد و آن اینکه آدمی بیربط را در شرایط زمانی و مکانی اشتباه قرار بدهد تا سلیم در ضدگلوله، صادق در لیلی با من است و مجید سوزوکی و رفقا در اخراجیها سر از جبهه درآورند. در چنین ساختاری که بجز شخصیت اصلی، مابقی شخصیتها و حتی لوکیشنها از پیش تعریف شده و در قالبهایی آشنا قرار میگیرند، دست نویسنده بسته است و فقط این اختیار را دارد که شخصیت اصلی را در پایان فیلم، متحول بکند یا نه. اما واقعیت این است که اگر فیلمنامههایی مثل ضدگلوله و لیلی با من است خوب از آب درآیند، میتوانند سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامهی جشنوارهی فیلم فجر را شکار کنند چون ماهیت این گونه فیلمنامهها بهشدت مبتنی بر کمدی موقعیت است و قرار گرفتن شخصیت اصلی در موقعیتی عجیب، آن را جالب و چالشبرانگیز میکند. در این آثار موفقیت در فیلمنامه حتی منجر به موفقیت در بخشهای دیگر هم میشود، چنانچه ضدگلوله در جشنوارهی سیام فجر در پنج رشته نامزد شد و در نهایت دو سیمرغ را به خانه برد.
موفقترین نمونههای چنین آثار کمدی/ جنگی در سینمای ایران را میتوان به همین دو فیلم مصطفی کیایی و کمال تبریزی محدود دانست که البته ضدگلوله به طور اتفاقی کاملاً در مسیر عکس لیلی با من است حرکت میکند و نکتهای که ضدگلوله را در نهایت بالاتر از کار تبریزی قرار میدهد عدم تحول تحمیلی شخصیت اصلی فیلم یعنی سلیم در پایان ماجرا است. دیگر برگ برندهی ضدگلوله ابتکار در شوخیهای کلامی است که موقعیت کمدی کار را از بعد فیزیکی به کلام هم کشانده است، مانند کلکل سلیم و پرویز.
علاوه بر این، نگاهی به فروش نیم میلیارد تومانی ضدگلوله که در اکران تابستان 1391 بالاتر از فیلمهای بیخداحافظی و تو و من با ستارگانی مثل رضا صادقی و محمدرضا گلزار قرار گرفت نشان میدهد که اگر به سینمای کمدی دفاع مقدس، آبرومندانه پرداخته شود، تماشاگرانش را دارد؛ ولو اینکه فیلم، ستارگانی بفروش و عامهپسند هم نداشته باشد. لیلی با من است هم در سال 1375، دومین فیلم پرفروش سال شد و با بلیت 125 تومانی، 105 میلیون تومان فروخت. اخراجیها 1 و 2 هم در سالهای 86 و 88، در صدر پرفروشترین فیلمهای سال ایستادند. این دو فیلم مسعود دهنمکی بهترتیب یکونیم میلیارد و هشتونیم میلیارد تومان فروختند تا با مجموع ده میلیارد تومان، تکانی به سینما بدهند.
البته با وجود استقبال از این دست فیلمها، چه در جشنواره و چه در گیشه، همواره اصلاحات پیدرپی و اکران نامناسب دامنگیر کمدیهای جنگی بوده است. با این اوصاف شاید کوتاه بودن فهرست فیلمهای کمدی جنگی در میان فهرست فیلمهای تولیدشده در سینمای جنگی ایران، منطقی به نظر برسد. در تاریخ سینمای جنگ که بهتر است به دلیل پشتوانهی مالی مناسب، تلویزیون را هم به آن اضافه کرد تا قبل از فیلم ضدگلوله، کلاً هفت اثر کمدی جنگی ساخته شده بود که شامل چهار فیلم سینمایی و سه سریال تلویزیونی میشد. فیلمهای لیلی با من است، اخراجیها 1 و 2 و پیکنیک در میدان جنگ ساختهی سیدرحیم حسینی و سریالهای بیدار باش، بهترین تابستان من و خوش رکاب.
ضدگلوله نشان داد نهتنها حیطهی کمدی سینمای جنگ همچنان مهم و پرطرفدار است که بهواسطهی نویسندگی و کارگردانی جوانی مثل مصطفی کیایی، ظرفیت و پتانسیل بالقوهای هم دارد. بازیهای قابلقبول مهدی هاشمی که در فیلم سلیم اصلاحناپذیر را خلق کرده، مسعود کرامتی که پرویزی عصبی اما دوستداشتنی ساخته و سعید آقاخانی که نظر کیوسکدار را منفعتطلب و متفاوت از کار درآورده است، در کنار پرداخت پرجزییات ژاله صامتی که نقش زن سلیم را بر عهده داشته است، بهعلاوه استفادهی جالب توجه از موسیقی گروه «دنگ شو» نشان میدهد، زیرژانر فیلمهای جنگی/ کمدی در سینمای ایران، چه جایگاه پیچیدهای دارد و تا وقتی پای یک رویکرد خلاقه در میان باشد میتوان بهخوبی از پتانسیل آن بهره برد.