من دیِگو مارادونا هستم (بهرام توکلی)
زندگی دوگانهی نویسندهی ناکام
آخرین ساختهی بهرام توکلی فیلمیست که همچون ساختههای پیشین او، به درهم شکستن مرز باریک خیال و واقعیت میپردازد و دنیای ذهنی و واقعی شخصیتهای عمدتاً رواننژندش را در مقابل هم قرار میدهد. اما توکلی در من دیگو مارادونا هستم بر خلاف آثار قبلیاش، لحن کمیک و موقعیتهای ابسورد را برگزیده و نزاع نفسگیر خانوادگی را با دیالوگهای تودرتو و شوخی با موقعیتهای جدی به تصویر درآورده است. او هوشمندانه ترکیبهای متناسبی از شوخیهای کلامی، طنز موقعیت و کمدی بزنبکوب را به کار گرفته است و توانسته به پشتوانهی داستانی ساده و جهانشمول، کمدی سیاه درخشانی خلق کند.
ناتوانی در آفرینش هنری موضوعیست که امین در پرسه در مه، هم با آن مواجه بود. اما این بار توکلی نگاهی شوخطبعانه و هجوآلود به سرنوشت قهرمان قصهاش دارد. توکلی با فصلبندی قصه به سبک آثار سینمای صامت ازدحام شخصیتها و تعدد مثالزدنی موقعیتها را سامان داده است. او در مقام فیلمنامهنویس با تکیه بر تضادهای دو خانواده که ریشههای فامیلی مشترکی دارند توانسته بدون اشارههای گلدرشت و دور از کلیشههای مرسوم در پردازش فقیر و غنی، اختلاف طبقاتی را هم از بعد فرهنگی و هم از منظر جهانبینی برای مخاطبش ترسیم کند و با حفظ خط اصلی داستان در طول فیلم از سردرگمی بیننده جلوگیری کند.
یکی از نکتههای درخشان فیلم، بهرهگیری از جمشید هاشمپور در شمایلیست که در تعارض با سالها حضور او در نقش قهرمان بلامنازع فیلمهای اکشن قرار دارد. او پدر خانوادهای پرجمعیت و شلوغ است اما حتی در جزییترین مسائل روزمرهی خانواده هم دخالت نمیکند و در دنیای شخصی خودساختهاش، دور از هیاهو، مشغول تماشای سریالهاست. شمایل متمایز او در این نقش یادآور وارونگی جایگاه بسیاری از انسانها در خانواده و اجتماع آشفتهی معاصر است.
رخ دیوانه (ابوالحسن داودی)
تصویر عصیان
ابوالحسن داودی پس از چند سال دوری از فیلمسازی با رخ دیوانه سراغ قصهای بهروز (که نویسندگی آن را محمدرضا گوهری بر عهده دارد) رفته است. داودی با تکیه بر سینمای قصهگو و بهرهگیری از روایتی غیرخطی و تقطیع زمانی، به فرصتها و تهدیدهای شبکههای اجتماعی در قالبی سرگرمکننده پرداخته و شخصیتهایش را از میان جوانان جامعهی امروز ایران یافته است؛ جوانانی که هر یک با معضلهای خانوادگی متعددی روبهرو هستند و نوع تصمیمهای آنها برای برونرفت از شرایط بحرانی تفاوتهای چشمگیری دارد؛ تفاوتهایی که به نوع تربیتشان در خانواده و جامعهی ملتهب و مشوش پیرامونشان برمیگردد.
رخ دیوانه با نماهایی از معرفی شخصیتها در بافت شبکههای اجتماعی آغاز میشود. تدوین این نماها هوشمندانه و با ضرباهنگ تند و نگاهی کاملاً گذرا پیش میرود تا بتواند اشارهای ضمنی به روابط و شناختهای سطحی انسانها در دنیای مجازی داشته باشد. طناز طباطبایی در رخ دیوانه در نقش دختر معتادی ظاهر میشود که بر خلاف تشابه ظاهری با شخصیتش در مرهم شمایل تازهای از دختران زخمخوردهی نسل جوان را به تصویر درآورده است که عصیانگریشان در قامت بازیگوشیهای سرخوشانه و جنونآمیز آشکار میشود.
اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سیدی)
ماهیت دوگانهی زندگی
هومن سیدی در سومین فیلم بلندش نیز، دنیایی بکر و متمایز از فیلمهای اجتماعی معاصر ایران ساخته است که این بار بیش از گذشته، قواعد و فلسفهی متفاوتی بر آن حاکم است. فضای فیلم همچون فیلمهای قبلی سیدی، تهی از خیابانهای شلوغ و زشتیها و پلشتیهای ظاهری تهران است. شهر در فیلمهای سیدی زیباییشناسی بصری و عظمتی هولناک دارد و با سکوتی رعبآور و بیروح همراه شده است.
در طول اعترافات ذهن خطرناک من پردههای میان واقعیت و دروغ دائماً کنار زده میشود و به علت متزلزل بودن فضای ذهنی راوی، تشخیص مرزی بین آنها دشوار است. به همین علت جایگاه راوی فیلم (شخصیت فرهاد) از دیدگاه مخاطب بین یک جانی یا یک قربانی در تلاطم است و بیننده پس از هر نما تصمیمی متفاوت در مورد نیات و روحیات اصلی این ضدقهرمان همدلیبرانگیز میگیرد.
سیدی برای پرداختن به معضل اعتیاد و باندهای فروش مواد مخدر، از پرداخت کلیشهای و نمایش معتادان ترحمبرانگیز و به رخ کشیدن فلاکت و بیچارگی آنها پرهیز کرده و با خلق داستانی پرپیچوخم به مضامین مورد علاقهاش پرداخته است. مناسبات و قوانین مستقل قصهی او با استفاده از نریشنها (و در جاهایی مونولوگهای درونی) فرهاد تبیین شده و با کنشهای خودویرانگرانهی این ضدقهرمان هویتباخته در موقعیتهای جنونآمیز بهتدریج برای بیننده پذیرفتنی و ملموس میشود. سیدی برای ضدقهرمان داستان دو نام انتخاب کرده (فرهاد و ناصر) تا بتواند از طرفی ماهیت دوگانهی زندگی او قبل از فراموشی را آشکار سازد و از سوی دیگر مسیر وهمناک حرکت این مرد برزخی را برای کشف واقعیتهای حیاتش از دل ناآرامیها و نوسانهای فکری پایانناپذیر و چرخهوار ترسیم کند.
مرگ ماهی (روحالله حجازی)
هیاهوی بسیار برای هیچ
چهارمین فیلم روحالله حجازی را میتوان بهنوعی برگردان یه حبه قند در فضایی ماتمزده و عمیقاً ملهم از مادر علی حاتمی قلمداد کرد. میرکریمی در یه حبه قند خانوادهای پرجمعیت را به تصویر کشیده که با وجود تمامی اختلافات، برای مراسم عروسی دختر کوچک خانواده دور هم جمع میشوند تا به روابطشان سروشکلی دوستانهتر بدهند. آخرین فیلم حجازی هم گردهمایی خانوادگی برای سوگواری مادر است. اما نقص اصلی مرگ ماهی فقدان کنش در شخصیتها و ناتوانی فیلمساز در شخصیتپردازی قابلقبول است. حجازی که خود نیز مفتون قابهای چشمنواز محمود کلاری از زیباییهای پاییز شده، موقعیتهای فرعی و خرده داستانهای دونفرهای را طرحریزی کرده که قابلحذف هستند و گرهی از داستان اصلی باز نمیکنند یا آن طور که باید در خدمت آن نیستند. اضافه شدن بهرام (علی مصفا)، مهناز (سحر دولتشاهی) و رامین (بابک حمیدیان) هم نمیتواند قصه را از ملال و تکرار رهایی دهد و تنها کارکردش افزودن بر ابهامات بیشمار فیلم و رنجش بیشتر بیننده از عدم ارتباط با جهان علتومعلولی داستان است. شخصیتهای مرگ ماهی یا همچون فریده (طناز طباطبایی) منفعل و افسردهاند یا مانند فرهاد (بابک کریمی) فاقد ظرافتهای لازم در شخصیتپردازیاند و از دل نقشهای مشابهشان در فیلمهای اخیر کارنامهشان بیرون آمده و پا به این جهان گذاشتهاند.
ساختن فیلمی بدون شخصیت محوری و با شخصیتهای متعدد که همگی در یک حد و اندازه هستند، نیازمند داستانی قوی و پروپیمان با خردهداستانها و پیچشهای روایی متعدد است تا بتواند مخاطب را با خود همراه کند. اما در مرگ ماهی موضوعهایی مثل ناپدید شدن پرستار مادر یا مرگ جنین بهرام و مهناز، به علت ازهمگسیختگی روایت نمیتوانند جذابیت ویژهای ایجاد کنند و بار درام را بر دوش بکشند. ارتباط عقیم بین والدین و فرزندان، درگیریهای زناشویی و عدم تفاهم، یأس فلسفی، طلاق و... موضوعها و چالشهایی هستند که پرداخت همگی در سطح مانده و اصرار حجازی در طرح مسائل خانوادگی/ اجتماعی متعدد، سبب شده تا این موضوعها جایگاه مناسبی در بافت فیلم پیدا نکرده و فیلم را به سوی چندلحنیشدن سوق دهند. این در حالی است که حجازی در زندگی مشترک آقای محمودی و بانو و زندگی خصوصی آقا و خانم میم با تمرکز تماموکمال بر یک دغدغهی اجتماعی خاص (تقابل سنت و مدرنیسم) و نهایتاً یک یا دو موقعیت فرعی (ارتباط بین والدین و فرزندان و خیانت) موفق میشود تا ضمن رعایت لوازم قصهگویی در قالب فرمی مناسب، محتوای مورد نظرش را به بیننده انتقال دهد.