حکایت حضور بازیگران زن در سینمای ایران، پیچیده بوده و هست. از یک سو دامنه فعالیتهای آنها همواره تحتالشعاع انواع سوءتفاهمها در جهتگیریهای مختلف (نگاه رسمی و نگاه اجتماع) قرار داشته و از سوی دیگر، ذهنیت حاکم بر طیف عمدهای از سینماگران همچنان وامدار نگاهی «کالازده» به حضور زنان در سینماست و با آن که فضای سینمای ایران از نظر نوع ساختار و فیلمنامهها و ممیزیهای دهه 1360 تفاوتهای اساسی کرده است اما زنان بازیگر همچنان در گیرودار نگاه مردانه سینما به آنها قرار دارند.
یادمان هست که در زمانی نهچندان دور بخشنامههای مختلفی درباره نوع حضور زنان بر پرده سینماها صادر میشدند که نتیجه نهایی آنها چیزی جز محدودیت برای بازیگران زن سینمای ایران نبود. با این وجود برخی از زنان بازیگر سینمای ایران توانستند تصویری - تا حدودی - واقعبینانه از شخصیت زنان ارائه دهند. در آثاری مانند قرمز (1376)، شوکران (1377)، خانهای روی آب (1380)، کاغذ بیخط (1380)، چهارشنبهسوری (1384) و شبانه (1384) تلاش فیلمسازان ارائه تصویری منصفانه از حضور زنان بوده است و در این میان، حضور هدیه تهرانی به عنوان بازیگر آثاری از این دست را نمیتوان نادیده گرفت.
هدیه تهرانی با سلطان (1375) وارد سینمای ایران شد؛ و هرچند در نقش مریم حضور عمدهای داشت و در این نقش «به چشم آمد» اما پرسونایی که بعدها از او در سینما شکل گرفت، کمتر به نقشش در فیلم مسعود کیمیایی شباهت دارد. پرسونای زنی ستمدیده که دردش را فریاد نمیزند و در سکوت، تقدیرش را میپذیرد اما از یک جایی به بعد تصمیم میگیرد حقش را بستاند؛ که این بهنوعی با فیلم قرمز در کارنامه بازیگری تهرانی شکل گرفت؛ هستی شخصیتی است که در زندگی قبلیاش شکست خورده و با داشتن دختری کوچک، وارد زندگی تازهای شده که جز حرمان و اندوه، نصیبی برایش نداشته است. شوهرش ناصر ملک (محمدرضا فروتن) و خواهر ناصر (کمند امیرسلیمانی) شکنجهاش میکنند اما هستی فریاد نمیزند و جیغ و داد به راه نمیاندازد. تقابل روحیه پرخاشجوی ناصر با آرامش درونی نقش هستی، از این زن شخصیتی میآفریند که با تصویر کلی زن در سینمای ایران تفاوتهای مهمی دارد و این را باید به نام این بازیگر سینمای ایران ثبت کرد که توانست زنانی از جنس دیگر را بر پرده سینما جان بدهد که راهی جز زنجموره و فریادهای هیستریک برای تحمل مصایب زندگی انتخاب کردهاند.
نقش سیما ریاحی در شوکران در واقع اوج ایفای چنین نقشی است که تهرانی، افزونه دیگری نیز به آن علاوه میکند: او نقش زنی را بازی کرده است که ابتدا به نظر میرسد سرشار از اعتمادبهنفس است و حتی بهنوعی فمفتال هم جلوه میکند اما این یک روی سکه شخصیت سیما است و التماسهایش به پدر، نشان میدهد که تا چه حد آسیبپذیرست. در سکانس پارکینگ که محمود، باطنِ خودش را به نمایش میگذارد، تهرانی نهایت درماندگی سیما را به تصویر میکشد. این بار نیز سیما، گویی همان هستی است. همان مژده در چهارشنبهسوری است که دستش به معنای واقعی از دنیا کوتاه شده است. تهرانی در فیلم فرهادی همچنان نقش زنی آسیبپذیر را بازی میکند که این بار آسیب زندگی، تا مغز استخوانش نفوذ کرده است. مژده انگار با شم زنانهاش به یقین میداند که مرتضی (حمید فرخنژاد) به او خیانت میکند اما نمیتواند آن را ثابت کند. مژده با بازی تهرانی، گویی همان سیما است، همان هستی است، همان زنی که داد و فریاد هم اگر راه انداخته، دور از چشم ما به عنوان تماشاگر بوده است (مژده شیشه آپارتمان را در «پیشداستان» شکسته است). مژده نیز در انتها میپذیرد که چشم بر واقعیت ببندد و این روحانگیز است که به ما، تماشاگران فیلم، میگوید که مرتضی خیانتکار است. مژده همان سیما است با یک تفاوت چشمگیر. او زندگی با مرتضی را ترجیح میدهد. ترجیح میدهد چشم و گوش بسته بماند اما سیما با بازی هدیه تهرانی، این را نمیپذیرد، چون حتی باید حقش را پنهان کند و شاید برای نخستین بار در سینمای ایران، این بار نه یک مرد که یک زن به عنوان قهرمان به این نتیجه میرسد که راهی برای گریز از سرنوشت نیست و زندگی مدار بستهای است که تنها مرگ این نوار را قطع میکند. این بار محمود بصیرت (فریبرز عربنیا) عنصر فریبخورده این رابطه نیست بلکه عنصر فریبکار آن است.
نقش رؤیا در کاغذ بیخط در همان حال که خصوصیات برشمرده را دارد، زنی است که سعی دارد فراتر از نقش و شخصیت درونیاش در یک زندگی خانوادگی گام بردارد. سردی بازی هدیه تهرانی که اکنون همه به عنوان عنصری شناختهشده در بازیهایش به آن استناد میکنند، در شکلگیری شخصیت رؤیا بسیار کارایی دارد؛ زنی که سعی دارد اعتمادبهنفس ازدسترفتهاش را بازیابد. او با جهانگیر (خسرو شکیبایی) کلکل میکند و میکوشد با استفاده از انواع غیرمستقیمگویی او را متوجه کند که زنش هم در این زندگی سهمی دارد. رؤیا انگار بهنوعی میپذیرد که نقشش به عنوان یک زن شبیه کلیشهای است که هر بار و با استفاده از آن، تنها میشود یک تصویر را ساخت. او به خانه مادرش (جمیله شیخی) پناه میبرد اما از آنجا که نمیخواهد عکسبرگردانی از مادرش باشد، به خانهاش بازمیگردد تا خودش در برابر جهانگیر قرار بگیرد.
دنیا (1380) فارغ از هرگونه تحلیل جایگاه فیلم در کارنامه بازیگری هدیه تهرانی، یک استثناست که هرگز تکرار نمیشود. با این همه نقش دنیا که میتوانست با کلیشههایش به کلیشهای دیگر بدل شود، واجد خصوصیاتیست که آن را در ذهن تماشاگر متمایز میکند. دنیا بر اساس برنامهای قبلی به سراغ حاجی (شریفینیا) رفته و سودایی دیگر در ذهن داشته است. به همین ترتیب نقش ژاله تیرانداز در خانهای روی آب که نقشی فرعی و البته منفی است، با بازی تهرانی بدل به نقشی چندلایه شده است. او که زخمخوردهی دکتر سپیدبخت است، در نهایت به این تن میدهد که بهنوعی انتقام زندگی بربادرفتهاش را از او بگیرد.
هدیه تهرانی از سالهای انتهایی دهه 1380 تا سه سال پیش که در عادت نمیکنیم (1394) ظاهر شد، از سینما و بازیگری دور شد و به همین ترتیب از پرسونای آشنایش در ذهن تماشاگران سینما. با نگاه به آثاری که ذکرشان رفت، میتوان او را بازیگری پنهان دانست. به این معنا که هرگز آشکارا نخواست ستاره باشد و بماند. عکاسی کرد. فیلم تهیه کرد. سراغ ورزشهای رزمی رفت. مدتها از سینما غیبت کرد و بار دیگر به آن بازگشت. با این همه توانست در حافظه جمعی سینمای ایران نقشی از خود به یادگار بگذارد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: