لذتهایی که بردیم
سومین فیلم بلند نرگس آبیار ایدهی درخشانی دارد که کمتر در سینمای ایران فیلمی مشابه آن ساخته شده است. روایت داستانی که بخشهایی از تاریخ معاصر در آن بیان میشود، راویاش یک دختر بچه است و از قضا فیلم هم مخصوص مخاطبان کودک و نوجوان نیست. سوژه و روایت نفس معادل چندانی در سینمای ما ندارد.
پیش از ورود به جهان اثر میتوان حدس زد که نفس برگرفته از بخشهایی از زندگی و کودکی خود کارگردان است، نه دقیقاً تجربهها و زیستی که توسط کودک فیلم تجربه میشود. اما آبیار از ذهنیت کودکی خود، شیطنتها و احساسات کودکانه و دخترانهاش در فیلم بهوفور استفاده کرده است. این امر نهتنها عیب نیست بلکه حُسن بزرگی محسوب میشود که باعث شده در هنگام تماشای تقلای این کودک، ما هم نقبی به کودکی بزنیم و فشارها و گرفتاریهایی که پدرومادرمان دچارش بودند را بار دیگر لمس کنیم. دخترک کوچکی که دست به روایت این داستانِ نهچندان شیرین زده هنوز رویاپردازیهای دوران کودکی، بغضها، بازیها و خندههایش را از یاد نبرده است. آنچه در او زنده مانده حالا و در قالب سومین فیلم (و البته رمان) روی زندگی ما هم تاثیر میگذارد. این فیلم در ذهن تمام بچههای دیروز و مردان و زنانِ سیوچند سالهی امروز که کودکیشان در دههی شصت گذشت خاطرات بسیاری را زنده خواهد کرد. نفس حکایت نسلی است که با حداقلها ساخت و در جهانِ موشکباران و رکودهای اقتصادی مقاومت کرد تا حداقل در هنگام مردن روی پاهای خودش ایستاده باشد. برای این نسل یادآوری یک دهه مقاومت و محرومیتی که نویسنده و کارگردان هم آن را از یاد نبرده ترکیب بینظیر غم و شادی است. ترکیبی از اشک و خنده که بهخوبی در تازهترین فیلم نرگس آبیار جاری شده است. وسیع و تلخ، به پهنای اشک روی صورتِ زخمی سرزمینمان.
از سوی دیگر، استفاده از انیمیشنهایی که دقیقاً شبیه نقاشیهای کودکانه طراحی و اجرا شدهاند یادآور دفترهای نقاشی است که بارها و بارها در خلوت کودکانه پیش چشممان پر گشودند، به دریا رفتند، خانهای شدند با گلدانهای گل سرخ، دودکشی بر هوا، یا پدرومادری خندان و خطخطی. حالا و در نفس رویاهای کودکی در برابر ما جان گرفتند.
بخش دیگری از هوشمندی کارگردان در روایتی است که از زبان و ذهن یک کودک بیان میشود و در بیانِ کامل آن از تمام ابزارهای ممکن استفاده میکند. مثل همین نقاشیهای کودکانه که ناگهان جان میگرفتند و بخشی از داستان را روایت میکردند. نرگس آبیار در سومین فیلمش به پختگیهایی رسیده که تحسینبرانگیز است. آبیار با نفس به تعدادی از کارگردانان و فیلمنامهنویسان سینما اهمیت این سوژه را یادآوری میکند. سوژهای که جدا از شکل روایتش از زبان یک کودک، بیانکننده سالهای ملتهب ابتدای انقلاب و دههی شصت نیز هست. دههی پرالتهابی که سرشار از سوژههایی است که همچنان بکر و دست نخورده باقی ماندهاند. در مورد سینمای جنگ آثار خوبی ساخته شده اما کمتر کسی فضای پشت جبههها را به فیلم تبدیل کرده و سعی کرده وضعیت ملتهب شهرها، شبهای موشکباران، رکودهای اقتصادی و همبستگیهای مردمی را به تصویر بکشد. اصلاً وضعیت شهرها در هنگام اعزام جوانان به جبههها به چه صورت بود؟ کسی در خاطرش هست؟
حسرتهایی که داشتیم
زمان فیلم کمی طولانی است و فیلم با تمام محاسنش میتواند از همین نقطه آسیب ببیند. شکل روایت و نحوهی فیلمبرداری نفس به گونهایست که این زمان طولانی برای آن کمی ریسک محسوب میشود. به این زمانِ نسبتاً طولانی، دوربین زیادی متحرک فیلم را هم اضافه کنید تا به این نتیجه برسید که بودن این موارد در فیلم میتواند سبب ریزش مخاطبان در درازمدت شود. بهخصوص که تماشاگر عام چندان حوصلهی بازیهای فرمی را ندارد و زود دلزده و خسته میشود. دوربینِ شناورِ نفس در عین حال که در بسیاری از سکانسها حالوهوایی شاد و سرخوشانه به فیلم بخشیده اما در لحظات و سکانسهایی هم طاقتفرسا و سرگیجهآور به نظر میآید. چرخشهای دوربین گاهی تا مرز انفجار به پیش میرفت. یا مثلاً سکانسهایی که در صورت حذف شدنشان اتفاق خاصی در روند ماجراها پیش نمیآید و حتی شاید فیلم ریتم یکدستتری هم پیدا میکرد. به عنوان نمونه سکانس عزاداری که با یک نمای هلیشات آغاز میشود، کارکرد چندانی در روند فیلم و شخصیتپردازی دخترک داستان ندارد. اتفاق خاصی برای دختر در آن زمانِ بهخصوص نمیافتد که این روز و این واقعه را مهم جلوه بدهد. سکانسی که اتفاقاً ساخت و تولید پرهزینه و شلوغی هم داشته است. تعداد بسیار زیادی هنرور، دستههای عزاداری امام حسینع و حجم جمعیتی انبوه که کنترل کردن و هدایتشان مهارت و طاقتی سترگ میطلبد. شاید دلیل عدم حذف این سکانس به خاطر تمام سختی و هزینههایی باشد که گروه متحمل شده است! درست بر خلاف مثلاً سکانسِ شبِ سال نو که وقتی پدر خسته و زخمی و کتکخورده به خانه میآید از نگاههای کودک احساس میکنیم که قهرمانش در برابر چشمانش در حال در هم شکستن است. سکانسی که انگار نشان میدهد چیزی در درون دخترک میشکند و بیرحمانه او را وارد مرحله سختِ بزرگسالی میکند. نفس این قابلیت را دارد تا با تدوینی بیرحمانه در تعدادی از سکانسها به اثر خوش ریتمتری تبدیل شود. حتی میتوان بخشهایی از فیلم را کوتاهتر کرد و آسوده بود که به سیر روایی فیلم آسیبی وارد نمیشود.
تحسینهایی که کردیم
نفس گروه بازیگری تحسینبرانگیزی دارد. از سیامک صفری بیخیال و فیلمباز تا همسر حساس و حسودش با بازی محشر شبنم مقدمی، هر کدام از بازیگرها درست در جای درست خود قرار گرفتهاند. اما مسألهی اصلی بازی سه نفر دیگر در این فیلم است که آن را به فیلمی گرم و باورپذیر تبدیل کرده است. نخست پانتهآ پناهیها.
بازی پانتهآ پناهیها در نفس یکی از بهترین بازیهای کارنامهی سینمایی اوست (پناهیها پیشتر در تئاتر تماشاگران بسیاری را شگفتزده کرده و استعداد بینظیرش را به رخ کشیده بود.) مادربزرگ نقش سختی است که در مرز کلیشه بودن و نبودن در حرکت است و همین امر پناهیها را در موقعیت سختی قرار میدهد. پناهیها از این آزمون سربلند بیرون میآید و تبدیل به یکی از ستونهای اصلی فیلم میشود. پناهیهای جوان در واقع با بازی در نقشی بسیار بزرگتر از خودش تماشاگران نفس را شگفتزده میکند. هیأت داوران جشنوارهی فیلم فجر هم در سال گذشته با نادیده گرفتن بازی او در این فیلم تعریف جدیدی از معیارهای بازیگری را عرضه کردند که خاطرهاش تا سالها در ذهن و تاریخ جشنوارهی فیلم فجر باقی خواهد ماند.
برگ برندهی بعدی نرگس آبیار، مهران احمدی است. مهران احمدی هم مثل فرهاد اصلانی در طی سالهای اخیر همیشه ما را به دیدن بازی خوب عادت داده است. خوشبختانه این بار هم ناامیدمان نمیکند و چنتهی پُری دارد. اما قهرمان اصلی فیلم یا قهرمانهای اصلی فیلم چهار بازیگر کودک آن هستند. اگر کلمهی شگفتزده شدن را به کار ببریم اطمینان داشته باشید که اغراق نکردهایم. بازی چهار کودک به شکلی است که احساس میکنید دوربین در فیلمی مستند شیطنتها و بازیهای کودکانهی این چهار نفر را ثبت و ضبط کرده است. اگر نرگس آبیار تنها در همین یک کار، یعنی بازی گرفتن از این چهار کودک هم موفق بود جای تحسین داشت حالا که نفس بیشتر از اینها مخاطبش را شگفتزده میکند.
با نفس نرگس آبیار خودش را به عنوان یک کارگردان زن تأثیرگذار در سینمای ایران تثبیت کرد. اهمیت این فیلم وقتی صدچندان میشود که بدانیم سینمای ایران جهانی کاملاً مردانه دارد و ورود و ماندن در آن خود حدیث مفصلی از تلاش و رنج است. میتوان پیشبینی کرد از این به بعد و با اکران موفق نفس راه برای ساخت آثاری با محوریت دههی شصت بیشتر از قبل فراهم باشد. این فیلم میتواند سرآغازی باشد برای پرداخت به دههای که یک کشور درگیر مسائل و مشکلات بزرگ و مشترکی بود که هنوز آثار و نشانههای آن قابل مشاهدهاند.