«ای کاش جنگ تحمیلی ایران و عراق پس از درگیری ملتهای منطقه با پدیدهی شوم داعش روی میداد!» هر کسی که اندک شناختی از معادلههای پیچیدهی منطقه و روند تحولات سیسالهی اخیر آن و از همه مهمتر طبیعت صلحخواه ملت ما داشته باشد، میداند که چنین «ای کاش»ی هرگز نمیتوانسته در عالم واقع رخ دهد؛ اما کاش در زمان آن جنگِ خوشبختانه به تاریخ پیوسته، مستندسازان ما تجربهی مستند کردن تحولات امروز ناشی از درگیری ملل منطقه با داعش را میداشتند. اگر چنین میشد شاید حتی میتوان گفت بایگانی سینمای مستند جنگی ما (و به تبع آن سرمایهی سینمای داستانیمان در این زمینه) نسبت به امروز ارزشی بهمراتب والاتر و بالاتر میداشت. البته بر «اگر» نتوان نشست و در باب معادلات تاریخی هم چنین اگرهایی هرچند مطرح میشوند، اما به حساب نمیآیند. با این همه میتوان گفت که نسل جوان و جسور مستندساز ایران در زمینهی مستند جنگی هم حرفهای تازهتری میزند و عرصههای تازهتری را کشف میکند. دو فیلم پرچم سیاه ساختهی ماجد نیسی و پل به کارگردانی امیرحسین نوروزی که در جشنوارهی سینماحقیقت اکران شد، شاهدهایی بر این مدعا هستند، هرچند میتوان مشاهده کرد هنوز باید انتظار آثار بهتر و تازهتری را در این زمینه از این نسل داشت.
پرچم سیاه
نویسنده، پژوهشگر، تصویربردار، صدابردار، گویندهی متن، تهیهکننده و کارگردان: ماجد نیسی. تدوینگر: مهوش شیخالاسلامی. تهیه شده در ادارهی کل برنامههای تحلیلی و مستند، گروه مستند. 62 دقیقه، 1394.
مستندی متهورانه در مورد جنگ یک گروه کوچک از رزمندگان نظامی و شبهنظامی عراقی با دستهای ناپیدا از داعشیها. نیسی از نظر تهور و جسارت در تهیهی راشهای زیاد و لازم برای ثبت و نمایش و واداشتن تماشاگر به درگیر شدن و لمس یک جنگ زمینی و نامتقارن، توانایی بالایی از خود بروز داده است. بیننده افسوس میخورد در وضعیتی که هشت سال تمام چنین موقعیتی در جبهههای ما وجود داشته، چرا این گونه مستندهایی ساخته نشده است. اصلاً میتوان گفت تفاوت داعشیها با دیگر عراقیها در چیست؟ این پرسش البته برای بسیاری از بینندگان ایرانی که هشت سال تمام نظامیان عراقی را در قالب دشمنانی بیرحم دیدند و با آنان جنگیدند، اهمیت بسیاری دارد. حالا این نظامیان ضدداعش عراقی قهرمانان این مستندها هستند و قرار است بیننده با آنان احساس همذاتپنداری کند. به همین دلیل به دست دادن معیاری برای تمیز شخصیت این قهرمانان جدید از شبهنظامیان داعشی، ضروری به نظر میرسد. باز هم میتوان گفت آدمهای سلاحبهدست که کل درام زنده و پرچالش فیلم را به پیش میبرند، هنوز به شخصیت بدل نشدهاند و زیروبمهای فردی هر یک چندان بر بیننده آشکار نشده است، آنها تنها میرزمند و زندگی جبههایشان خیلی به چشم نمیآید و در کل به خود جنگ خیلی بیشتر از حواشی جنگ (که در ضمن مشاهده و تجربهی همین حواشی است که زیروبمهای شخصیتها را برملا میکند) بها داده شده است. این بخش از کار شاید مشکلترین بخش از یک مستند جنگی پروپیمان است و انجام آن غیر از سالها تجربه، به ازخودگذشتگیهای بسیار نیاز دارد! و همین هم هست که نیسی و دیگر مستندسازان جنگی از این بابت شایستهی تقدیر فراوان هستند.
این فیلم صرفنظر از نکاتی که میتواند کاستیهای آن به شمار آید، از لحظهها و سکانسهای کارشدهی خوبی برخوردار است؛ مثلاً دو سکانس وجود دارد که بهخوبی حس تعلیق و انتظار را در فیلم ایجاد میکند: نخست جایی که صداهایی گنگ و نامفهوم شنیده میشود و رزمندگان از خود میپرسند صدای باد است یا گلوله؟! که در لحظههای بعد میبینیم چه رگباری از گلولهها بلند شده است و ناچار میشوند از موضعگیری و درگیری. جای دیگر شنیدن غریو اللهواکبر داعشیها اضطرابی در این رزمندگان و کل فیلم ایجاد میکند و مشاهده میکنیم که خود این رزمندگان هم اللهواکبر را فریاد میکنند و اصلاً همین تشابه شعار دو طرف درگیری، احساس متناقضی در بیننده ایجاد میکند. آخرین سکانس فیلم هم که خود نیسی خسته و مانده، جلیقهی ضدگلولهاش را با زحمت از تن خیس از عرقش درمیآورد، آن آهی که میکشد، خستگی درگیری در یک مهلکهی هولناک را بهخوبی به تماشاگر انتقال میدهد.
پل
تصویربردار، صدابردار، گویندهی متن و کارگردان: امیرحسین نوروزی. نویسنده: امیرحسین نوروزی، مهدی شامحمدی. تدوینگر: محدثه گلچینعارفی. تهیهکننده: مرتضی شعبانی. تهیه شده در مرکز مستند حقیقت. 49 دقیقه، 1394.
پلمستند دیگری است درباره یکی از نبردهای محدود نیروهای رسمی و داوطلب عراقی با دستهجاتی از داعشیها. فیلم از انسجام خوبی برخوردار است که حاصل هوشمندی کارگردان/ تصویربردار فیلم و تدوین درست آن است. ما در فیلم شاهد شکلگیری شخصیت برخی از افراد مؤثر در روند فیلم هستیم و در میان اینها علی انصاری که از ابتدا با او همراه هستیم و عاقبت در جریان نبرد شهید میشود، نقش برجستهای پیدا میکند و در ذهن تماشاگر جای میگیرد. به طور مثال او را که ارتباط خوبی با تصویربردار دارد و حضور راحت و صمیمیای در برابر دوربین، از ابتدا در خانه و همراه با همسر و بچهاش میبینیم و طی فیلم هم از طریق تلفن همراه با آنها تماس دارد. او اطمینان دارد که پس از خاتمهی نبرد به نزد خانوادهاش برمیگردد، به فلان قولش به فرزندش عمل میکند و الی آخر. کار درست جالبی (که دیگر جزوی از ویژگیهای سینمای دیجیتال است) نصب یک دوربین کوچک روی کلاهخود علی انصاری است که بُعد دیگری از ماجرا و درگیریها در این نبرد را برای بیننده تصویر میکند. اما خلاصه اینکه علی موفق نمیشود به خانه برگردد و در جریان گذر از پل تیر میخورد و ساعتی بعد بر اثر شدت خونریزی جان میسپارد. این شخصی شدن موضوع باعث میشود بیننده افزون بر عملیاتی که به طور زنده در برابر چشمانش در جریان است، به لایهی ژرفتری از ماجرا دست یابد و در حوادث فیلم شریک شود. اتفاق دیگری که باعث شده فیلم انسجام بیشتری پیدا کند (و امیدوارم حاصل انتخاب خود کارگردان هم بوده باشد) محدود بودن درگیری میان دو طرف به یک پل مهم و استراتژیک بوده است. این پل چنان که از ظاهرش پیداست اصلاً پل بزرگی نیست اما پرداخت خوب فیلم باعث شده است همین پل کوچک بدل به مکان مهمی در روند مبارزه با داعش بشود.
اما این سؤال همچنان در ذهن بینندهی کنجکاو مطرح است که آیا این نیروهای عراقی با موجوداتی نامرئی میجنگند؟ اصلاً تفاوت این نیروها که مانند داعشیها شعار اللهواکبر سر میدهند، با داعش در چیست؟ البته ممکن است بگوییم همین احساس بیننده که گویی این نیروها با موجوداتی نامرئی میجنگند نشانهای است از شیطانی بودن ماهیت گروه داعش. اما نباید فراموش کنیم پل مانند پرچم سیاه و مستندهای مشابه دیگر، تنها برای مردمی که با اعمال گروههای تروریستی مانند داعش مخالفند، ساخته نمیشود، این فیلمها کموبیش برشهایی هستند از تاریخ ملتهب این سالها و فیلم مستند، چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید روایتگر تاریخ هم باشد.