مورد عجیب هاروی واینستین!
هاروی واینستین یک تهیهکننده آمریکایی است که با برادرش باب، استودیوی «میراماکس» را بنیان گذاشتند و فیلمهای مستقل محبوبی مانند جنسیت، دروغها و نوار ویدئو (استیون سودربرگ، 1989) و داستان عامهپسند (کوئنتین تارانتینو، 1994) را تهیه کردند. بهعلاوه او برای تهیهکنندگی شکسپیر عاشق (جان مدن، 1998) برنده تندیس طلایی اسکار شد و برای تهیهی نمایشها و موزیکالهای مختلف هم چند بار جایزهی تونی را به دست آورد. اما اوایل این ماه (اکتبر) بود که ناگهان گزارشهای متعدد و گستردهای از تعدی و آزارگری واینستین رسانهای شد که به اخراج او از کمپانیاش توسط هیأت مدیره و تصمیم مشابه هیأت مدیرهی آکادمی علوم و هنرهای سینمایی در پی فشارهای اعضا و جلسهای طولانی منجر شد (در واقع آکادمی اسکار در طول نود سالی که از آغاز فعالیتش میگذرد، فقط یک بار یکی از اعضایش را اخراج کرد که آن هم به خاطر قاچاق یک اثر هنری و مشارکت در توزیع غیرقانونی یک فیلم بود). آکادمی هنرهای سینمایی و تلویزیونی بریتانیا هم عضویت واینستین را به حالت تعلیق درآورد و همسرش جرجینا چپمن او را ترک کرد. پلیس لسآنجلس هم پروندهی جناییای را گشوده است و به شکایتهای گسترده بازیگرانی چون آنجلینا جولی، اشلی جاد، گوئینت پالترو، کیت بکینسِیل، روزانا آرکت و... رسیدگی میکند که تا دو روز پیش، آمارشان از چهل نفر گذشته بود. اما مورد عجیب هاروی واینستین - که شاید بزرگترین جنجال رسانهای سالهای اخیر سینما باشد - را میتوان هیاهوی بسیار برای هیچ دانست! چون واقعیتی است محرز که به قول اسکات رزنبرگ فیلمنامهنویس همه از آن باخبر بودند؛ اولین شکایتهای پروندهی واینستین هم به سال 1980 برمیگردد! در این بین معدود کسانی که از هاروی واینستین طرفداری کردند، یا چندان مورد توجه قرار نگرفتند یا مثل الیور استون در کمترین زمان ممکن متهم شدند و پروندهی خودشان به جریان افتاد!
سارا پالی (بازیگری که بهتدریج فیلمسازی را پیشه کرد و موفقیتهای قابل توجهی هم به دست آورد) یکی از معدود هنرمندانی بود که دست روی اصل موضوع گذاشت و در مقالهاش در «نیویورک تایمز» از تجربههای دوران بازیگری خودش گفت و اینکه لزوماً اتفاق تازهای روی نداده است. این کارگردان جوان فیلمهای دور از او و داستانهایی که ما میگوییم داستان خودش از هاروی واینستین را چندان خاص نمیداند و این مدیر رسواشده را «فقط یکی از کورکهای چرکین یک صنعت بیمار!» مینامد. تجربهی پالی با واینستین زمانی روی داد که او قرار بود در فیلمی از کمپانی «میراماکس» (که آن زمان توسط واینستین اداره میشد) با نام گوینِویر (1999) بازی کند. پالی میگوید در جلسهای که دو نفر دیگر هم در آن حضور داشتند، واینستین به او گفت که اگر «رابطهی نزدیکی» داشته باشند به نفع کارنامهی او خواهد بود و در ادامه گفته: «کارها این طوری پیش میرود.» اما پالی چون از ابتدا چندان جاهطلبی و علاقهی ویژهای به بازیگری نداشت، پیشنهاد او را رد کرد. مدتی پس از این اتفاق بود که سارا پالی کارگردانی فیلمهای کوتاه را آغاز کرد و متوجه پیشنهادهای مشابهی از دستیاران کارگردانها شد. او میافزاید: «اغلب کارگردانان آدمهای بیحس و بیملاحظهای هستند و من معدود کارگردانان و تهیهکنندگان مردی را در زندگیام ملاقات کردم که مهربان و انسان بودهاند. این صنعت تمایلی به جذب آدمهای نجیب و پایبند به اصول ندارد.» او در نهایت سؤالهایی را هم درباره تغییر شرایط مطرح کرده است و اینکه آدمها اگر میخواهند شرایط تغییری بکند باید نگاهی به خودشان و درونشان بیندازند و از خودشان بپرسند: «چرا ما تن به چنین خواستههایی میدهیم؟ به خاطر ترس، درماندگی یا اینکه فکر میکنیم اوضاع تغییری نخواهد کرد؟ و...»
علاوه بر این، بیورک، جنیفر لارنس و ریس ویترسپون هم به موارد مشابهی در صنعت فیلمسازی اشاره کردند و تارانتینو هم دو روز پیش در این مورد با «نیویورک تایمز» گفتوگو و اعتراف کرد که از آزارهای هاروی باخبر بوده است؛ و اگر میخواست کاری انجام بدهد باید با او - که تهیهکنندهی همیشگیاش بود - قطع همکاری میکرد. همهی اینها حاکی از این موضوع است که انگار حالا وقت قربانی کردن هاروی واینستین و جور کردن مصالح تازهای برای بها دادن رسانهها به زنان و خبرسازیهای تازه در این زمینه بوده است وگرنه هالیوود بههیچوجه با مسألهی تازهای روبهرو نشده است و برای تأمل بیشتر فقط کافی است به عنوان مقالهی «ورایتی» به این بهانه دقت کنیم: «روشهای انتخاب بازیگران و هدایتشان، مدتها پیش از هاروی واینستین هالیوود را مختل کردند و آزار دادند.»
گیرمو دل تورو و مستندی درباره مایکل مان
تیئری فرمو رییس جشنواره کن از مستندی خبر داد که گیرمو دل تورو درباره مایکل مان میسازد؛ این خبر در جریان حضور و گفتوگوی گیرمو دل تورو و مایکل مان به بهانهی رونمایی از نسخهی جدید مخمصه (1995) در جشنواره فیلم لومیر اعلام شد. البته هنوز مشخص نیست که این پروژه فیلمی بلند است یا مستندی خواهد بود که به عنوان مصالح ویژهی نسخهی خانگی یک فیلم از آن استفاده خواهد شد. اما این خبر از آنجایی غافلگیرکننده است که این دو فیلمساز برجسته با وجود اینکه دوست به نظر میرسند و آثار یکدیگر را تحسین میکنند، اما از نظر هنری هیچ شباهتی ندارند و لحن آثار و رویکردهای سینماییشان - اگرچه نسبت به جزییات بسیار دقیق و وسواسی است - اما بهکل متفاوت است. چند وقت پیش خبر عرضهی نسخهی کارگردان فیلم کمتر دیدهشدهی بلکهت (2015) از مان هم منتشر شد ولی هنوز خبری از آن نیست.
دل تورو در جریان گفتوگویش با مان پیش از نمایش مخمصه گفت: «فیلمهای مان چه مخمصه و چه آخرین بازماندهی موهیکنها اغلب داستانِ مردانی را روایت میکنند که بازماندگان دوران خود هستند و تقلای آنها در شرایطی به تصویر کشیده میشود که تاریخ آنها را پشت سر میگذارد؛ و انگار این مردان مجموعهای بسیار شخصی از ارزشها را در اختیار دارند. دل تورو همچنین گفت که آثار مان به گونهی فراموشنشدنیای با ایالات متحده گره خوردهاند. او با توصیف آنها به عنوان شاهکارهای سینمای آمریکا افزود: «من نمیتوانم تصور کنم این داستانها در جایی جز آمریکا روی دهند. مفاهیم سرنوشت و تاریخ در تکتک فیلمهای تو دیده میشوند.» او مخمصه را حاوی شگفتانگیزترین فصل سرقت در تاریخ سینما و همین طور یکی از شگفتانگیزترین کلوزآپهای تاریخ سینما (آخرین کلوزآپ از رابرت دنیرو که تصمیم خودش را میگیرد) دانست و گفت: «مان استاد مدرن سینمای آمریکاست.» نهمین جشنواره لومیر شنبهی گذشته در تالار کنسرت مشهور شهر لیون با نام Halle Tony Garnier آغاز به کار کرد و فردا 22 اکتبر به کارش پایان میدهد. امسال در این رویداد سینمایی که یکی از معدود جشنوارههای بینالمللی سینمای کلاسیک است، 180 فیلم در قالب 400 نمایش روی پرده رفتند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[منابع: ایندیوایر، نیویورک تایمز، ورایتی، پلیلیست، دارک هورایزنز]