از انتخاب بهروز افخمی برای اجرای برنامه «هفت» دهها تیتر ساخته میشود، صدها انتقاد و حمایت و هزاران پیشبینی و پیشگویی فضای رسانههای مجازی و مکتوب را تسخیر میکند و همهی اینها در حالی است که هنوز حتی نشست رسانهای افخمی با خبرنگاران برگزار نشده و افخمی کلامی در این رابطه بر زبان نیاورده است! رامبد جوان در صفحهی اینستاگرامش عکسی میگذارد، واکنشها به او و به آن عکس به صفحهی شخصیاش محدود نمیماند و رسانهها میکوشند آن را به تیتر و خبر تبدیل کنند. اینها هیچ ربطی به سینما ندارد. میتواند در محدوده همان صفحههای شخصی بماند و بیآنکه چیزی از دست رفته باشد به فراموشی سپرده شود. رسانههای مجازی نیازمند افزایش کلیک هستند و همتایان مکتوبشان محتاج مخاطبانی که با دیدن تیتری و عکسی دست در جیب کنند. بخشی از این واقعیت ناشی از تغییر دوران است. در شبکههای تلویزیونی غیررسمی (یا غیردولتی) آن سوی آبها اصلاً برنامههایی با هدف پوشش شایعات زندگی هنرمندان تولید میشود و ندید میتوان ایمان داشت که رسانههای مجازیشان نیز از این قافله عقب نماندهاند. اصلاً اصطلاح پاپاراتزی به نوعی حاصل این جنس از برنامههاست که به هر حال بخشی از نیاز مخاطبان عام را ارضا میکند. ولی خبرهای جدی و عوامانه در هیچ جای دنیا به اندازهی ایران «درهم» نیستند. دلیلش روشن است و ربطی به مشخص نبودن رویکرد رسانهها ندارد. اتفاقاً رسانههای سینمایی یا سرویس سینمایی رسانههای پرمخاطب در ایران از معدود بخشهایی هستند که با رویکردی مشخص متولد میشوند. همان ابتدا به مخاطبان میگویند چه میخواهند و چه مسیری را پیش خواهند گرفت (آخرین نمونهاش روزنامهی «سینما» به سردبیری فریدون جیرانی است که 28 شهریور متولد شد).
اما مشکل این است که سینمای ایران خبرساز نیست. بخش تولید و اکرانش نکتههای سینمایی و «درونمتنی» ندارد. خبرها حول نکاتی مثل اعتراض فلان کارگردان به شیوهی اکران فیلم یا جدایی بهمان بازیگر از پروژهای در دست تولید جریان دارد. اگر در سینمای ایران سالی صد فیلم تولید و نیمی از این تعداد اکران میشود، در بهترین حالت ده اثر کنجکاویبرانگیز میتوان بینشان یافت (این کنجکاویبرانگیز بودن هم ربطی به ارزشهای سینمایی نهایی فیلم ندارد. کما اینکه خبرساز نبودن یک فیلم هم به معنای قوتش نیست). مشکل عدم همخوانی بین نشریات و صفحات نیازمند به خبرهای سینمایی با واقعیت جاری در سینمای ایران است. بضاعت سینمای ایران خیلی کمتر از داشتن حدود بیست سایت سینمایی، انبوهی خبرگزاری با سرویس سینما و تئاتر و چند هفتهنامه و ماهنامه و روزنامه است. تعداد چهرههای رسانهای سینمای ایران و حجم خبرهایی که از دل این سینما بیرون میآیند (نه خبرهایی که برای این سینما ساخته میشوند!) آن قدر نیست که نیازمند این تعداد تریبون و رسانه باشد.
از سویی این تعداد نشریه و سایت (با فرض مشخص بودن هدفگذاری یکیکشان) در هیچ سرزمینی بازار نخواهند داشت. وگرنه مهمانان خارجی سینمای ایران که در جشنها و جشنوارههای مختلف مجالی برای همصحبتی با آنها پیش میآید، با شنیدن آمار رسانههای تخصصی سینما برق از سرشان نمیپرید! نمونهی مشابه این وضعیت را در حوزهی ورزش و بهویژه فوتبال میبینیم. یکسال و نیم پیش وقتی لوتار ماتیوس مهمان یک برنامهی ورزشی در شبکهی دو صداوسیمای خودمان شد، در پاسخ به تعداد نشریات ورزشی آلمان به دو مجله اشاره کرد و گفت در کشورش روزنامهی ورزشی وجود ندارد! پاسخ او برای ایرانیانی که هر روز و مقابل هر کیوسک روزنامهفروشی دهها روزنامهی ورزشی مقابل چشمانشان رژه میروند، قابل درک نبود؛ ولی واقعیت همین است. آنجا نشریات ورزشی دور از حاشیهها به پوشش خبرها و ارائهی تحلیلهای جدی مشهورند و رسانههایی که ادعای تخصصی بودن دارند، سراغ خبرها و اتفاقهایی که «زرد» مینامیمشان نمیروند.
جنجال و حاشیه بخشی جدانشدنی از فوتبال و سینما و هر عرصهی سلبریتیپروری است. کنجکاوی برای سرک کشیدن به گوشه و کنار زندگی و روابط افراد مشهور همیشه جذابیت دارد. یکی از دلایل پرطرفدار بودن صفحات شخصی سلبریتیها همین است. انبوهی از کنجکاوان و عاشقان به امید سر درآوردن از این بخش زندگی، دیدن عکسهای شخصی و آگاه شدن از خبرهای هر روزهی چهرهی محبوبشان به جمع تعقیبکنندگانش میپیوندند. در تعدادی از رسانهها یا سرویسهای سینمایی ما به دلیل خبرساز نبودن سینما از یک سو و تعداد بالای صفحات نیازمند به خبر و نکته از سوی دیگر دقیقاً همین مرز در حال مخدوش شدن است. تلاش برای جلب رضایت مخاطبانی که سلیقههای متفاوت و متنوعی دارند، به خوشامد گفتن به هر نکتهای که صرفاً بالابرندهی کلیک یا آمار فروش است ولی با تعریف اولیهی «خبر» هم نمیخواند، منجر میشود و پس از مدتی دیگر نشانی از تفاوت و تشخص نیست. انگار همهی رسانهها در نهایت اسیر قواعد تغییرناپذیر یک بازی تکراری میشوند. ناهمخوانی تعداد رسانهها با واقعیت جاری در عالم سینما هر دلیلی داشته باشد، یک نتیجهی تلخ در پی آورده است؛ به نظر میرسد ناخواسته داریم جای خالی اتفاقهای بزرگ در هر دو حوزهی سینما و فوتبال را با انبوهی رویداد حقیر پر میکنیم. از هر ماجرای سادهای به زحمت خبر میسازیم و هر طفل نورسیدهای را رستم مینامیم و پس از مدتی خودمان از این همه خبر در شگفت میشویم و از خطاب کردن طفل هراسان!