شمارهی 478
علیرضا شیرنشان از اصفهان: روی جلد این شمارهتان خوب نبود. این ترکیب رنگ نامناسب و قسمت زنگزدهی قطعهی فلزی عکس، تأسفآور است.
اسماعیل شهبازی از اهواز: یادداشت مهرزاد دانش در «خشت و آینه» در مورد تأثیرگذاری سینما و بهخصوص شاهکار ماندگار دربارهی الی... بسیار درست و حاوی نکات جذابی برای بنده و حتماً بسیاری دیگر بود.
جواد مشهدی از نیشابور: در مورد یادداشت بهزاد عشقی که معتقد است کلینت ایستوود فیلمسازی تراز اول است و همچنان آثاری مهم و یگانه در پیری میسازد، ایشان را به نقد یاشار نورایی ارجاع میدهم که درست و دقیق آثار ایستوود را نقد و بررسی کرده و به قول ایشان ایستوود در خوشبینانهترین حالت کارگردانی متوسط است.
آراز سامعی از تهران: مجموعهی مطالب در مورد راجر ایبرت جالب بود. اضافه شدن بخش «روی پرده» خیلی خوب و لازم بود. واقعاً خوشحالم که هر شماره حداقل یک مطلب از ایرج کریمی دارید.
میثم حجازی از کرمانشاه: تأثیر راجر ایبرت بر تاریخ سینما آنقدر زیاد است که با هیچ قلم و هیچ سخنی نمیتوان از وجود و شمایل اسطورهای او سخن گفت. خواندن نقدهای او از جذابترین فیلمهای دنیا قشنگتر بود.
بهنام خمیسآبادی از زاهدان: از هوشنگ گلمکانی برای نقد موجز، غنی و سازنده در جهت شناخت بهتر نوح اثر متفاوت دارن آرونوفسکی متشکرم.
حسین عموبیگی از اصفهان: هر نگاه و عقیدهای را باید محترم شمرد و این نگاه مجله به آرا و نظرهای مختلف را باید ستود و وجود چندصدایی را از مجلهی «فیلم» آموخت.
احمد نصرتی از کرمانشاه: میخواستم از آقای صفاریان و شجریکهن بپرسم که برف را میشود یک فیلم اعتراضی تلقی کرد؟ با توجه به اینکه در این اجتماع زیر سقف میشود یک اشل کوچک از جامعهی ایران امروز را دید و هر یک از شخصیتها با تنوع جنس و سنوسالشان میتوانند نمایندهی یک طیف و نسل خاص باشند.
* شاهین شجریکهن: طبعاً مایههای تأویلپذیری در فیلم وجود دارد که میتوان مفاهیم مختلفی از میانشان بیرون کشید، اما فکر نمیکنم دلالت مستقیمی در متن یا کارگردانی وجود داشته باشد که منظورش القای چنین تفسیرهایی باشد. اینکه کل خانواده را نماد جامعه بدانیم و خواستگار را منجی فرض کنیم استنتاج معقولی است، اما خارج از دایرهی دلالتهای طبیعی فیلم است و وصل کردنش به فیلم مقادیری چسب لازم دارد!
شمارهی 479
محمد زنگنه از تهران: شاهین شجریکهن عزیز، یاداشتت در ابتدای پرونده «جواناول» سرشار از لطافت و صمیمیت هنرمندانه بود. بسیار لذت بردم و از آن همه تلاش و کوشش بیدریغ شما و دیگر همکارانتان برای این پروندهی بسیار مهم متشکرم.
شاهین احمدی از البرز: از اول شهریور که فهمیدم موضوع ویژهنامهی روز ملی سینما جواناول است بیصبرانه منتظر خواندنش بودم. این شماره من را برد به اواسط دههی70 که نوجوانی عشقسینما بودم. خسته نباشید و متشکرم به خاطر این فکر خوب و نوستالژیک.
مهران پناهنده از کرج: عکس روی جلد بسیار زیبا و جالب با کیفیت عالی است. همراه پروندهای که به قول خودتان تازه آغاز بحث است. الحق خسته نباشید، این هم یک شمارهی بهیادماندنی دیگر.
اسماعیل عبادی از تهران: پروندهای خیلی خوب با مصاحبههای عالی.
میلاد فتاحی از تهران: پروندهی «جواناول» عالی و فوقالعاده است، از طرح روی جلد تا مصاحبهها و مطالب خوب و عالی و جامع. مرسی که هستید، سینما با شما مزهی دیگری دارد.
مصطفی عبدی از سیمره: این ویژهنامه شمارهای ماندگار برای مراجعه و تورقهای مجدد خواهد بود. شمارهای با روی جلد بسیار زیبا از جواناولهای امروز سینمای ایران که به نظر میرسد با خوشحالی بسیار روز سینما را جشن میگیرند؛ حامد بهداد با دوربینش و گرفتن عکس در حال ثبت این روز در کنار طناز طباطبایی که کلاکت این روز را زده همراه جواناولهای دیروز سینما که با لبخندشان روزشان را جشن گرفتهاند. گفتوگوها هر کدام یک زندگی پر از هزاران نکتهی ناگفتهاند.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: این شماره جالب بود. بهتر نبود این موضوع را از سیر تاریخیاش بررسی میکردید؟ اسماعیل صاحبی از شاهرود و رضا سرمست: جناب گلمکانی، جمشید مشایخی متولد 1313 است. در ۳۵سالگی نقش خان دایی را در قیصر ایفا کرده، نه در ۴۵سالگی.
* هوشنگ گلمکانی: حق با شماست. یک اشتباه لپی بود و واقعیت هم نشان میدهد که استاد از وقتی جوانتر هم بود نقش افراد مسن را بازی میکرد.
ابراهیم نباتی از ساری: محسن جعفریراد اسم شخصیت هدیه تهرانی در قرمز را بهاشتباه سیما ریاحی نوشته که مربوط به شوکران بود. و متشکرم از مصاحبههای خوب این شماره.
سعید قاضینژاد: یک شمارهی استثنایی منتشر کردید. شمارهای که رفت کنار شمارهی صد. ارزش این شماره هر سال بیشتر هم خواهد شد. به همین دلیل دو نسخه از این شماره خریدم، یکی برای خواندن در این روزها و دیگری برای آرشیو بدون ورق خوردن. تیم جوان مجله کار بزرگی کرد و نشان داد که کارش را بلد است. خاطراتمان را یادمان آوردید. ممنون از شاهین شجریکهن و پوریا ذوالفقاری.
وحید دوربین از پاکدشت: تشکر ویژه از شاهین شجریکهن بابت این شماره بهخصوص مصاحبه با بزرگان سینما یعنی ناصر ملکمطیعی، فرامرز قریبیان و امین حیایی.
پرویز مرصوصی از رشت: متشکرم بابت این شماره که مرا به گذشتهها بردید.
علی اصغر رسولپور علمداری از بابل: این شماره با تمام خوبیها و مطالب خواندنیاش یک چیز کم داشت، گفتوگوی مفصل با جمشید هاشمپور ابرستارهی سینمای ایران.
اسفند ترابی از بهشهر: یادداشت زیبای پوریا ذوالفقاری بر گفتوگویش با ابوالفضل پورعرب بسیار شوقانگیز بود و من که سال ۶۳ به دنیا آمدهام جزو همان گروهیام که آقای ستاره عاشق سینمایم کرد و در ادامه با عربنیا، فروتن و هدیه تهرانی پرشورتر شد. با اینحال ابوالفضل پورعرب چیز دیگری بود.
علی پاپروسچی از تبریز: این شماره در یک کلام عالی بود. از «فیلم» هم همین انتظار را داریم.
اسماعیل عبادی از تهران: این شماره بدجوری ذوقزدهام کرد. واقعاً نمیدانم چهطور تشکر کنم. از اهل سینما خواهش میکنم مصاحبه با ناصر ملکمطیعی عزیز را بارها بخوانند.
مجید رعیتی از مسجدسلیمان: این شماره عالی بود. ولی جای گفتوگو با آقای کیمیایی واقعاً خالی بود. آقای طوسی میتوانست با ایشان گفتوگویی خواندنی ترتیب دهد.
عباس درخشانی از رباطکریم: این شماره بسیار بسیار بسیار عالی است. سپاس از زحمات شما.
جاوید شکارچی از تنکابن: حین خواندن مطالب این شماره مدام به این فکر میکردم که چرا هیچ کدام از نویسندهها به اصطلاح «فردین بازی» که چند سالیست در گفتوگوهایمان پیدا شده، اشاره نمیکنند. چرا که همین عبارت میتواند سرنخی باشد برای رسیدن به چرایی افول قهرمانپروری در سینما.
عباس فیوضی از مشهد: چه عجب آقای طالبینژاد دست از عناد با واژههای امروزی برداشتند و نسبت به استفاده از کلمات «بروبکس» و «اِند» تعصب نشان ندادند. در ضمن به ایشان بگویید احتمالاً دستنوشتههای کتاب «لعبتکها» پیش آقای گلمکانی است. چون مطلب ایشان در مورد جواناول با مطلب آقای طالبینژاد فرقی ندارد!
عبادالله دبیری از مرودشت: درددل تلخ آقای پورعرب از دوران ممنوعیت کاریاش حدیث مکرر سانسور است. هنوز خاطرهی فیلم زیبای نرگس با آن بازی و نقش متفاوت در ذهنم باقیست. گفتوگو با آقای ملکمطیعی خاطرات خیالانگیز دوران کودکی از تنها سینمای شهرم را که چندین سال است در خاموشی و زوال به سر میبرد برایم زنده کرد. گفتوگوها همه خواندنی و مطالب تحلیلی همه زیبا و ستودنی بودند. در گفتوگو با شهاب حسینی ایشان بهدرستی به حالوهوای دوران کودکی دههپنجاهیها اشاره کرده؛ برای من این عشق به ادبیات و کتاب و سینما ماندگار و خللناپذیر است.
محمدعلی سعیدی از فردیس: از پانزده مصاحبهی این شماره، دو مورد با کارگردان مرد، دوازده مورد با بازیگر مرد و فقط یک مورد بازیگر خانم بود. واقعاً چرا با کارگردانان و بازیگران خانم بیشتری مصاحبه نکردید؟ مگر اینکه منکر نقش تأثیرگذار خانمها در جواناول سینما شوید. واقعاً چهطور دلتان آمد که عکس خانم طباطبایی را روی جلد بگذارید و باهاش مصاحبه نکنید؟ آیا خانمها نیکی کریمی، مریلا زارعی، هدیه تهرانی، پانتهآ بهرام، شقایق فراهانی، باران کوثری و نگارجواهریان نیز جواناول محسوب نمیشوند که با آنها گفتوگو نکردید؟ طراحی عکس روی جلد بسیار زیبا و جالب بود بهخصوص کلاکتی که دست خانم طباطبایی بود. جناب ناصرخان ملکمطیعی عزیز، از اینکه صادقانه و رکوراست با مردم صحبت کردید متشکرم. دلم برای سادگی و نجابت پورعرب سوخت! ایشان ستارهی تمام دورانهاست. امیدوارم باز به سینما برگردند. مطلبی که امیر پوریا نوشته بسیار کاملتر و پختهتر از نقدها و مطالبی است که دیگران نوشتهاند.
اسماعیل شهبازی از اهواز: مطلب امیر پوریا را خواندم. از قول یک جوان دههشصتی بهش بگویید دمت گرم! خیلی جاها حرف دل کسی را زدی که از دست همنسلهای خودش کفری است!
فاطمه از اردبیل: پروندهی این شماره واقعاً عالی بود، بهویژه گفتوگو با چهار بازیگر محبوبم فرامرز قریبیان، بیژن امکانیان، ماهایا پطروسیان و امین حیایی خواندنیتر بودند. مطالب احمد طالبینژاد و امیر پوریا عالی بودند. در این پرونده جای سه بازیگر مهم واقعاً خالی بود: امین تارخ، پارسا پیروزفر و لیلا حاتمی.
حسن حجازی از مشهد: قدیم ترکیب جواناول بیشتر متداول بود. در ضمن همهی فیلمها که جواناول ندارند. ترکیب نقش اول یا آرتیست بهتر نبود؟ منظور آقای پوریا از به کار بردن کلمهی «کوتوله» برای آل پاچینو چه بود؟
علی رمضانی از روامهران: شمارهای خاطرهانگیز، خواندنی و دردآور بود. از اینکه یاد و گفتوگویی با ناصر ملکمطیعی (اگر چه خیلی دیر) و ابوالفضل پورعرب انجام دادید متشکریم.
محمد دلاور از لارستان: این شماره یک کالت کلاسیک بود. از حرفهای بهداد و سعید سهیلی لذت بردم. از نویسندههای این شماره متشکرم.
طاهره نعمتی از کردستان: تحلیل آقای امیر پوریا «خیلی خسته» بود!
پروانه زرین از تهران: عجب شمارهی شگفتانگیزی! چهقدر کامل و دوستداشتنی بود. خسته نباشید. و... یک تذکر: بیژن امکانیان در زیر بامهای شهر بازی نکرده و در دبیرستان هم خودش معتاد نیست، شاگردش اعتیاد دارد.
* حق با شماست؛ منظور نویسنده فیلم در آرزوی ازدواج است. امکانیان در آن فیلم نقش یک معتاد سابق را دارد.
اکبر نقوی از کرمان: آقای گلمکانی از منوچهر وثوق در حد شهرت و موقعیتش یاد نکرده است. وثوق در بیشتر فیلمهایش نقش اول بود و از هر جهت بیش از ایرج قادری به فردین شباهت داشت.
علی مسلمانزاده از مشهد: این شماره به عنوان یکی از بهترین شمارههای تاریخ مجله در یادها میماند. گفتوگو با آقای ملکمطیعی عالی بود.
مهناز نعمتی از مشهد: گفتوگو با فریبرز عربنیا عالی بود. «پیشدرآمد یادها» از محسن سیف بهقدری عالی بیان شد که تمام نوشتهها بهصورت تصویر برایم مجسم شدند، هیجانانگیز بود.
سارا محمدیمطلق از کرمانشاه: ممنون بابت این شماره. ای کاش مطالب بیشتری به بازیگران زن اختصاص میدادید ناگفته نماند تصویر روی مجله هم بسیار زیبا بود با تشکر.
معارفی از تهران: این شماره را میتوان بهترین شمارهی ماهنامه طی سالیان اخیر دانست.
رامین رحمانی از اردبیل: حال که اینطوراست پیشنهاد میکنم تمام شمارههای سال را فوقالعاده چاپ کنید. یکیدو تا شمارهی عادی کفایت میکند! پروندهی این شماره قابل تأمل و عالی بود. هرچند حسوحال پروندههای سالهای گذشته را نداشت ولی ما همیشه همراهیم، آن هم از ازل تا...!
مهدی سلیمانی از فردیس کرج: واقعاً غافلگیر شدم از این شماره. سالها بود چنین شمارهی خواندنی و پرنکتهای از «فیلم» ندیده بودم. شاید بهترین شماره بعد از شمارهی 100 باشد. افسوس بسیار خوردم وقتی دیدم گفتوگو با جمشید هاشمپور را به بهانهی گرفتاریاش انجام ندادهاید. هر چه جستوجو کردم ندیدم ایشان در دو ماه اخیر گرفتار پروژهای سنگین باشند که گفتوگو با مجله را نپذیرند. اگر علت دیگری هست اعلام کنید. در ضمن گفتوگو با فریبرز عربنیا فوقالعاده بود.
* ما تلاش خودمان را کردیم اما جمشید هاشمپور معمولاً تمایلی به گفتوگو با مطبوعات ندارد.
محمود اکبری از قزوین: این شماره بهترین و تئوریکترین شمارهی چند سال اخیر به لحاظ محتوایی بود. در واقع تنها شمارهای بود که تمام صفحاتش را از ابتدا تا انتها خواندم. بین منتقدانی که در این شماره مطالب نوشته بودند آقای پوریا ذوالفقاری از معدود کسانی بود که به درک درستی از موضوع رسیده و ابوالفضل پورعرب را بهعنوان اولین و تنها شمایل ستاره (جواناول) سینمای پس از انقلاب معرفی کرده بود.
مجتبی مرتضوی از بابل: عجیب است در یک پروندهی حدوداً صدوچهل صفحهای راجع به جواناول، هیچ اسمی از مصطفی زمانی برده نشد. بازیگری که هم به لحاظ چهره و هم توانایی در بازی، پرسونای لازم برای تبدیل شدن به جواناول را دارد.
شمارهی 480
محمدعلی سعیدی از فردیس: طرح روی جلد بسیار زیبا و هنرمندانه اجرا شده. از شمارهی نوروز به بعد، شماره به شماره طرح روی جلد زیبا و چشمنوازتر شده است. البته مطالب و نقدها نیز افزایش کیفی خوبی داشتهاند، بهخصوص همین شماره. اعتراض آقای دانش نسبت به شیوهی جدید اجرای جشن «خانهی سینما» کاملاً درست و بهجا بود. نقدهای آقایان ذوالفقاری و جعفریراد بر دو سریال قلب یخی و شاهگوش درست و حرف دل بنده بود. نقد سریال دردسرهای عظیم خوب بود ولی کاش دیگر زوایای سریال مثل فیلمنامه و جنبههای فنی نیز بررسی میشد. با این همه اشتباههای فاحش پزشکی امروز که دکتر جلالیفخر در مطلبش نوشته، چهطور اعضای کمیتهی انتخاب فیلم برای اسکار این فیلم را برگزید؟ همچنین چهطور با این همه اشتباه فاحش آقای میرکریمی از دو مشاور بهره میبرد؟ بخش جدید «روی پرده» بسیار عالیست. نقد خانم عابدنیا برای این فیلم منصفانه نبود و بیشتر به نکات منفی اشاره کرده بود. در این برهوت سینمای کودک آیا این فیلم نکتهی مثبت ندارد که ذکر نکردید؟ مطلب «بازیگری و معصومیت» ایرج کریمی بسیار زیبا و عاطفی بود که این نشاندهندهی صداقت و احترامی است که ایشان نسبت به بازیگران کودک دارد.
امیرحسین پارسامنش از تهران: در یادداشت آقای دانش در «خشت و آینه» عصبانیتی محسوس مشاهده میشود که نقد ایشان را از انصاف دور میکند.
علی از خمر کرمان: طرح جلد خیلی ایرانی و ساده بود. در ضمن آقای گلمکانی برای ما بنویس فیلم اجتماعی یعنی چه، سیاهنمایی یعنی چه؟ به نظرم نظر کارشناسان را در این مورد بخواهید.
مهران پناهنده از کرج: عکس روی جلد بسیار زیباست و طراحی جالبی دارد. گفتوگو با محمد رحمانیان، فردین خلعتبری و سهراب پورناظری عالی بود. گزارش جشنوارهی ونیز محمد حقیقت عزیز مثل همیشه خواندنی است.
مهدی سلیمانی از فردیس کرج: از دیدن عکس روی جلد لذت بردم. بعد از مدتی طرح جلدی دیدم که با وجود آگهی تبلیغاتی بودن به خاطر نوع طراحی جلد و نوع عکس اصلاً تبلیغاتی به نظر نمیرسید. مطالب احسان ناظمبکایی در مورد سریالهای تلویزیون بسیار سنجیده، دقیق و موجز است. کمال تشکر دارم از او به خاطر صراحت بسیار صادقانهاش در برابر دستگاه عریض و طویل تلویزیون. در مورد زندهیاد اکبر خواجویی علی شیرازی سریال هشت بهشت را اثری توصیف کرده که توجهی برنینگیخت، ولی احمد طالبینژاد همان سریال را مورد توجه بسیار و پشتوانهی ساخت پدرسالار دانستند.
اردشیر سماوات از تهران: از روی جلد خیلی خوشم آمد. میخواهم بدانم ابراهیم حاتمیکیا بدون ارایه دادن اسناد و مدارک قابل قبول چرا اینقدر راحت به بزرگانی چون عباس کیارستمی و اصغر فرهادی تهمت و افترا میزند و هنر والای آن بزرگان را مخدوش میکند، آن هم بدون سند. گلایهای دارم از مجله که همیشه دنبال حقیقت بوده چرا پروندهای به این موضوع اختصاص نمیدهید و مسأله را پیگیری نمیکند برای روشن شدن ذهن خواننده و اعادهی حیثیت از آن بزرگان؟ چهطور وقتی سه سال قبل مسعود کیمیایی در برنامهی «هفت» به مجله تهمت زد فوراً واکنش نشان دادید؟
فرهاد ریاضی از تهران: ممنون از شاهد طاهری عزیز برای نقد پربارش بر پسر بودن.
پرهام ولینژاد از تهران: از مطلب شهزاد رحمتی دربارهی 24 لذت بردم و خوشحالم بگویم کاملاً احساساتش را درک میکنم و حتی همان ایستاده تماشا کردن را نیز تجربه کردهام. ممنون از مطالب خوب این سریال.
دکتر فریده قلیزاده از تهران: مطلب دکتر جلالیفخر در مورد امروز فوقالعاده بود.
مژده خداپناه از تهران: با سپاس از دکتر جلالیفخر، بخش «سینما و پزشکی» عالی است. ای کاش بخش «سینما و روانشناسی» هم داشتیم.
بهزاد هندی از تهران: بهترین نقد بر شهر موشها2 را ریحانه عابدنیا نوشته؛ نقدی دور از ذوقزدگی.
سعید احمدی از مشهد: در این شماره دو نقد متفاوت بر شهر موشها2 نوشته شده بود. نکتهی جالب و کمیاب در نقدهای ایرانی کمتوجهی به نقد جنبههای فنی فیلم مثل نورپردازی، جلوههای ویژه، فیلمبرداری و... است. انگار اغلب منتقدان، فیلم را با رمان اشتباه میگیرند. ولی در نقد مثبتی که دربارهی فیلم چاپ شده بود به جنبه های بصری و دکور و طراحی عروسکها و موسیقی فیلم هم پرداخته شده بود که جای تشکر دارد.
سمیرا داوری از تهران: نقد یاشار نورایی بر آرایش غلیظ نمونهی یک نقد اصیل، استادانه، درستوحسابی و دور از هر نظر شخصی یا غرضورزی بود. از خواندنش لذت بردم، تا جایی که ترغیب شدم یک بار دیگر فیلم را ببینم.
کمال اسماعیلی از تهران: نقد یاشار نورایی نمونهی یک نقد جامع و اصولی است. نخست آنکه عنوان نقد، عنوانی ادبی و متناسب با متن نقد است. متن نقد نیز با مقدمهای منطقی، مقام ادبی را با پیکارسک مقایسه میکند و سپس به تحلیل فیلم در قالب اخیر میپردازد. در پایان نیز نتیجهگیری مناسبی ارایه میشود. نوع و ساختار اینگونه نقدنویسی که به شدت متأثر از نورایی پدر بهویژه نقدش بر رفتگان (مارتین اسکورسیزی) است، نمونهای مناسب از نقدنویسی روشنگر با پرهیز از کلیگوییهای رایج نقد است. خواندن چندبارهی این نقد را به علاقهمندان توصیه میکنم.
ع.خ. از تهران: در نقد طولانی یاشار نورایی درازنویسی اذیت میکرد. توضیح یک صفحهای راجع به پیکارسک زیاد نیست؟ مطلب مفصل فقط زمانی توجیه دارد که به همان نسبت حرف بکر و خواندنی به خواننده ارایه شود.
* یاشار نورایی: ضمن تشکر، تطبیق ادبی بهخصوص در مورد گونهای مانند پیکارسک که در ایران چندان شناختهشده نیست نیاز به توضیح کافی در مورد ویژگی های این گونه ادبی دارد. سپس میتوان فیلم مورد نظر را با توجه به ویژگیهای طرحشده بررسی کرد. هدف من هم خلاصهنویسی است اما گاهی نهتنها تفسیر ما بلکه خود رویکرد و نوع نگاه باعث طویل شدن مطلب میشوند.
رضا بانوزاده از بروجرد: گفتوگوهای بسیار جذاب و خواندنی با حمید نعمتالله، حامد بهداد، طناز طباطبایی و سهراب پورناظری و نقدهای خواندنی یاشار نورایی، جواد طوسی و آرش خوشخو با آن پوستر زیبا که خاطرهساز فیلمهای قدیمی است این شماره را پرمحتوا کرده. یک پروندهی ناب و کمنظیر مهیا کردهاید.
امید ربیعزاده از چابکسر: این همه تعریف و تمجید غلیظ برای آرایش غلیظ زیادی بود. واقعاً قابل قیاس با بوتیک نبود.
احمد عبدالحکیمی از سنندج: گفتوگو با حمید نعمتالله کسلکننده بود. بهتر بود آقای دولکو کمی فیلم را به چالش میکشید. تصویر روی جلد هم دارد یکیدرمیان پرویز پرستویی میشود.
وحیدرضا پورغلامی: به جای اختصاص صفحه به «ترانههای محلی» یا نوشتههای بیربط و مطول دربارهی فیلم افخمی یا شاهکار(!) میرکریمی جدول فروش فیلمها را چاپ میکردید بد نبود. اما نقدهای پسر بودن خوب بود.
رسول سپهوند از اهواز: به همان اندازه که شمارهی 479 عالی بود، شمارهی 480 بدجوری توی ذوق میزد.
پیامهای دیگر
عدالت اسماعیلزاد از اردبیل: همچنان مجلهی «فیلم» لحظههای بهیادماندنی را برایم یادآوری میکند و از این آینه حالوروز سینمای کشورمان را به تماشا مینشینم. ورق زدن مجله را دوست دارم.
علی نواصر از بوشهر: تشکر ویژه دارم از خانم آرامه اعتمادی بابت مطلب بسیار زیبایش دربارهی فوتبال در شمارهی مرداد.
فتانه مهرشاد: چند شمارهی اخیر عالیاند، آنقدرکه خواندن هر مطلبش جوری دکمهی علاقه و اشتیاقم به دانستن در مورد سینما را میفشارد که مدتهاست جهانم به قبل و بعد از مجلهی «فیلم» تقسیم شده.
حسین عموبیگی از اصفهان: خیلی عجیب است رویهی مجله در رابطه با فیلمهای ضعیف امسال. اینکه هر چند فیلم از نظر منتقدان ضعیف باشد ولی صفحات زیادی را چه در نقد و چه گفتوگو بهشان اختصاص میدهید. حالا میفهمم چرا برای فیلم خوب گذشته هر ماه اینقدر مطلب دارید.
زهرا مالکیان از اهواز: در نقد فیلمهای غیرایرانی و روز لطفاً به روال سابق برگردید. مطالعهی نقد جامع نویسندگان مجله مفیدتر است.
مسعود کنعانی از مشهد: راز عجیبی دارد این مجلهی «فیلم»... سی سال پیش کودکی دهساله بودم. حس کنجکاوی و فضولی مرا وامیداشت تا بدون اجازهی پدر به مجلههای عزیزش سرک بکشم و در لابهلای صفحات به عکسها و چهرههای ناشناخته خیره شوم و البته تنبیه شدن را هم به جان بخرم و امروز بعد از سالیان دراز دختر دوسالهام کتایون با چنان شوقی به عکس روی جلد و صفحات سیاهوسفید آن خیره میشود که حیران میشوم این میراث خانوادگی ماست یا راز مجلهی «فیلم».
امید جامی از مشهد: بهترین مجلهی سینمایی ایران که نقطه ضعف آن فقط طرح جلدش است. میتوانید در یک شماره از عکس استفاده نکرده و گرافیک کار کنید.
بهزاد هندی از تهران: تشبیه کارگردان به رهبر ارکستر توسط بهروز افخمی در شمارهی ۴۷۷ مقایسهی درستی نیست. اگر یک قطعهی موسیقی را چند ارکستر و با رهبرهای مختلف اجرا کنند نتیجه یکی خواهد بود اما اگر از یک فیلمنامه چند فیلم توسط چند کارگردان ساخته شود نتیجه کاملاً متفاوت خواهد بود.
ساسان از ساری: چه لزومی دارد وقتتان را بگذارید برای پیدا کردن و یادداشت کردن نظر خوانندگان دربارهی جلد؟ راه آسانتری هم هست. پیشنهاد من: مثلاً 1. قشنگ (یا عالی یا بهیادماندنی)، 2. معمولی (یا متوسط)، 3. ضعیف (یا زشت). هم شما زمان کمتری صرف میکنید هم خوانندگان سریع و راحت نظرشان را بیان میکنند و دنبال کلمات و توصیفات مناسب نمیگردند. اگر محدودهی انتخاب بین ده یا پانزده شمارهی اخیر باشد، هم خوانندگان دسترسی سریعتری دارند و هم آرای هر شماره به اندازهای میشود که قابل اعتنا باشند.
میلاد شفیعزاده از رشت: از آذر سال 77 با شما دوستان هستم و اعتیادم به شما شدید است طوری که خانواده به شما حسادت میکنند. همچنان با شما خواهم بود چون کلینیکی برای ترک مجلهی «فیلم» وجود ندارد.
غ. اسدی از تهران: خواستم به دوستانی که فکر میکنند تبلیغات از سروکول مجله بالا میرود بگویم تبلیغات مجله درصد زیادش در ارتباط با سینماست و خوانندگان نیاز به این اطلاعات دارند.
*...و ضمناً مجله از نظر اقتصادی به درآمد آگهی، سینمایی و بیشتر غیر سینمایی، وابسته است.
شاهین احمدی از البرز: بخش «فلاشبک» را جمع کنید به جایش تبلیغات بزنید که سودآوری هم دارد! این بخش در قبضهی یک سری آدم خاص است که همیشه اسمهایشان هست و بقیه هم که اصلاً جزو آدم نیستند. امر به شما مشتبه شده که فوقالعادهترین مجلهی ایرانید. 32 سال سابقه دارید درست، ولی با چه راهکارهایی به این قدمت رسیدید؟ همیشه ابا دارید حقیقت سینما را بگویید. شما فقط یک برند و سرقفلی از خودتان به جا گذاشتید، همین و بس! مجله را 5000 تومن کردید ولی صفحاتش برای تبلیغات است نه مطلب سینمایی.
اسماعیل عبادی از تهران: مگر «فیلم» مجلهی تخصصی فیلم نیست؟ پس اینکه فوتبال پدیدهای فراجناحی و فراملی است چه جای اعرابی دارد؟ من هم فوتبالی هستم و از مطالب فوتبالیتان لذت بردم. ولی این دلیل نمیشود که علایق شما را هم در این مورد در نظر بگیریم.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: باخبر شدیم دو تن از هنرمندان با مشکلات مالی فراوان زندگی میکنند. لطفاً مصاحبهای با آنها انجام دهید: روحانگیز مهتدی و ثریا حکمت.
جلیل یاقوتی از قوچان: آقای عظیمی عزیز دربارهی دوبلهی آثار شکسپیر مطلب بنویسید.
کاشانی از اصفهان: دوهزار تومان گران شدن مجله در عرض چند ماه آنهم در شرایطی که کمتر از گرانی صحبت میشود و ثبات نسبی اقتصادی به وجود آمده بیانصافی است. کمی به فکر دانشجویان بیچارهای باشید که برای جور کردن پول مجله مجبورند از کرایهی راهشان بزنند و مسافت زیادی را پیاده بروند یا فروشندهای که دههزار تومان از حقوق سیچهلهزار تومانیاش را خرج خرید صرفاً مجلهی شما میکند. آن وقتی که شرایط اقتصادی خوب نبود کاغذ هم نبود منصفانهتر حساب میکردید.
* دوست عزیز، لطفاً نگاهی به سایر قیمتهای دوروبرتان بیندازید. و مثلاً قیمت مجله را مقایسه کنید با یک دفتر سفید خالی.